یافتن پست: #گرگ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
لحظه ای بود كه تو رفتی
سیل غم زندگیم رو برد
وقتی كه پل شكستی
تو به خیر٬ ما به سلامت
عاشقی به ما نیومد
بانوی عزیز عشقم
بدتر از همه در اومد
اشتباه بود٬ اشتباه بود
دل به تو بستن گناه بود
چه شبایی گریه كردم
تو به حالم خنده كردی
آغوش خداحافظی رو
حتی حوصله نكردی
نه ‚ تو عاشقم نبودی
مشت تو وا شده پیشم
دیگه دارم توی هق هق
گرگ بارون زده میشم
اشتباه بود ‚ اشتباه بود
دل به تو بستن گناه بود
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 18:22
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زندگیِ من آرام می گذشت. اتفاقی نمی افتاد..! تا این که سکوتی تمامِ وجودم را دگرگون کرد! بی صدا آفتابی شد.. و دستِ مرا گرفت و به راهِ نوشتن کشید! آری سکوت! سکوتی که مشحونِ تحمل هاست.. سکوتی که از دنیا بریده است! کاش نبود.. اما وجودِ من آن را شدیدتر می کند. آی..! ای سکوتی که بی رحمانه مرا غرقِ محبت می کنی! نمی خواهم.. محبت نمی خواهم! آی صدای آشنا!... بد آمدی..چند روزی جرقه زدی رفتی. تماشای تو وقت می خواست گوشِ من پاسخی ندید دلم می خواهد صدایت را بشنوم.. همین!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 11:43
+2
saman
saman

اگر بخواهم ترک دیار و یار کنم


کجا روم به که روی آورم چه کار کنم؟


ز شهر خویش گریزم سوی کدام دیار؟


ز یار خویش هوای کدام یار کنم؟


اگر بمانم تا کی بمانم؟ ای فریاد


وگر فرار کنم تا کجا فرار کنم؟


فرار نیست ز تقدیر نقطه یی جویم


که از فرار گریزم مگر قرار کنم


به هر کجا که روم آسمان همین رنگ است


مگر به در سر از این نیلگون حصار کنم


ز هر که می نگرم درد بایدم پوشید


حدیث خویش بگو با که آشکار کنم؟


کجا ز دشمنی خلق در امان باشم؟


کرا به دوستی خویش اختیار کنم؟


که قاه قاه نخندد به روز من تا من


دمی به دامن او گریه زار زار کنم؟


نزار هر چه طبیبم کرا به سر خوانم؟


شکار هر که جهانم کرا شکار کنم؟


کنار هر که خزیدم ز بیم دانستم


که باید اول از بیم او کنار کنم


نماند هیچ به دستم که یک دو دست دگر


بدین مقامر گردون دون قمار کنم


به دست خون کنم آغاز و دست نو بازم


که با حریف کهن عرض اقتدار کنم


بسوخت ریشه ام از درد و خشک شد بارم


دگر چه سود که سودای برگ و بار کنم؟


به روزگار نشست این همه غمم بر دل


برون مگر غم دل را به روزگار کنم


به جانب همه کاری به درد می خیزم


ز گوشه ی همه راهی به غم گذار کنم


اگر روم همه راهی به اضطرار روم


وگر کنم همه کاری به اضطرار کنم


قیاس حال من از حال خلق نتوان کرد


که خویشتن همه از خویشتن شمار کنم


شکایت از که نویسم؟ که من عدوی منم


چرا به نزد کسان خویش شرمسار کنم؟


گناهکارتر از من گناهکاری نیست


چه کار با تن و جان گناهکار کنم؟


بسوزم این گنه آلوده جان شرم انگیز


تن هوازده را بر فراز دار کنم


چرا بمانم دیگر چرا بسوزم بیش


که پاسداری این جسم و جان خوار کنم؟


بهار آید و اندوه مهرگان دارم


خزان فرا رسد اندیشه ی بهار کنم


حکایت غم با کام خشک لب گویم


شکایت دل با چشم اشکبار کنم


به ذل و خواری هم آخور خران گردم


به خیره خود را با خرس هم قطار کنم


زبان گرگ پی رزق در دهان گیرم


به بوی نوش زبان در دهان مار کنم


برای جاه به چاه سیاه بنشینم


به دوش خویش پی نام ننگ بار کنم


بجویم از همه کس داد و دین و عز و شرف


چو نیست مرثیت مرگ هر چهار کنم


غم گذشته بخوانم به گوش آینده


قیاس امسال از حال و کار پار کنم


ببینم این همه بیداد و جوشم از اندوه


به مهر خامشی اندوه خود مهار کنم


به خانه شکوه ز دزدان زن به مزد برم


به کوی ناله ز یاران بدعیار کنم


بگو به خانه چه با این جگر خوران گویم؟


بگو به کوی چه با آن سگان هار کنم؟


به راه توست مرا دیدگان بیا ای مرگ


که پیش پای تو این جان و سر نثار کنم


خمار باده ی دردم قفیز من پر کن


ز باده ای که بدو دفع این خمار کنم


به انتظار تو عمریست مانده ام مپسند


که عمر خود همه در کار انتظار کنم


اگر به مهر بیایی بیا که از چشمم


نثار خاک رهت در شاهوار کنم


وگر مبارز خواهی به مردی و فحلی


بیا که با تو یکی طرفه کارزار کنم


بیا که با تو نه من غرچه ام نه عنینم


جدال سخت بدین پنجه ی نزار کنم


تو راست بخت تو را دست در کمر آرم


ز بختیاری تو خویش بختیار کنم


چو کامگاری ما هر دو در شکست من است


شکسته گردم تا هر دو کامگار کنم


چرا به پنجه ی پنجاه و شست شصت افتم؟


به چار راه چهل به که اختصار کنم

دیدگاه  •   •   •  1392/06/31 - 02:34
+5
saman
saman

اگر بخواهم ترک دیار و یار کنم


کجا روم به که روی آورم چه کار کنم؟


ز شهر خویش گریزم سوی کدام دیار؟


ز یار خویش هوای کدام یار کنم؟


اگر بمانم تا کی بمانم؟ ای فریاد


وگر فرار کنم تا کجا فرار کنم؟


فرار نیست ز تقدیر نقطه یی جویم


که از فرار گریزم مگر قرار کنم


به هر کجا که روم آسمان همین رنگ است


مگر به در سر از این نیلگون حصار کنم


ز هر که می نگرم درد بایدم پوشید


حدیث خویش بگو با که آشکار کنم؟


کجا ز دشمنی خلق در امان باشم؟


کرا به دوستی خویش اختیار کنم؟


که قاه قاه نخندد به روز من تا من


دمی به دامن او گریه زار زار کنم؟


نزار هر چه طبیبم کرا به سر خوانم؟


شکار هر که جهانم کرا شکار کنم؟


کنار هر که خزیدم ز بیم دانستم


که باید اول از بیم او کنار کنم


نماند هیچ به دستم که یک دو دست دگر


بدین مقامر گردون دون قمار کنم


به دست خون کنم آغاز و دست نو بازم


که با حریف کهن عرض اقتدار کنم


بسوخت ریشه ام از درد و خشک شد بارم


دگر چه سود که سودای برگ و بار کنم؟


به روزگار نشست این همه غمم بر دل


برون مگر غم دل را به روزگار کنم


به جانب همه کاری به درد می خیزم


ز گوشه ی همه راهی به غم گذار کنم


اگر روم همه راهی به اضطرار روم


وگر کنم همه کاری به اضطرار کنم


قیاس حال من از حال خلق نتوان کرد


که خویشتن همه از خویشتن شمار کنم


شکایت از که نویسم؟ که من عدوی منم


چرا به نزد کسان خویش شرمسار کنم؟


گناهکارتر از من گناهکاری نیست


چه کار با تن و جان گناهکار کنم؟


بسوزم این گنه آلوده جان شرم انگیز


تن هوازده را بر فراز دار کنم


چرا بمانم دیگر چرا بسوزم بیش


که پاسداری این جسم و جان خوار کنم؟


بهار آید و اندوه مهرگان دارم


خزان فرا رسد اندیشه ی بهار کنم


حکایت غم با کام خشک لب گویم


شکایت دل با چشم اشکبار کنم


به ذل و خواری هم آخور خران گردم


به خیره خود را با خرس هم قطار کنم


زبان گرگ پی رزق در دهان گیرم


به بوی نوش زبان در دهان مار کنم


برای جاه به چاه سیاه بنشینم


به دوش خویش پی نام ننگ بار کنم


بجویم از همه کس داد و دین و عز و شرف


چو نیست مرثیت مرگ هر چهار کنم


غم گذشته بخوانم به گوش آینده


قیاس امسال از حال و کار پار کنم


ببینم این همه بیداد و جوشم از اندوه


به مهر خامشی اندوه خود مهار کنم


به خانه شکوه ز دزدان زن به مزد برم


به کوی ناله ز یاران بدعیار کنم


بگو به خانه چه با این جگر خوران گویم؟


بگو به کوی چه با آن سگان هار کنم؟


به راه توست مرا دیدگان بیا ای مرگ


که پیش پای تو این جان و سر نثار کنم


خمار باده ی دردم قفیز من پر کن


ز باده ای که بدو دفع این خمار کنم


به انتظار تو عمریست مانده ام مپسند


که عمر خود همه در کار انتظار کنم


اگر به مهر بیایی بیا که از چشمم


نثار خاک رهت در شاهوار کنم


وگر مبارز خواهی به مردی و فحلی


بیا که با تو یکی طرفه کارزار کنم


بیا که با تو نه من غرچه ام نه عنینم


جدال سخت بدین پنجه ی نزار کنم


تو راست بخت تو را دست در کمر آرم


ز بختیاری تو خویش بختیار کنم


چو کامگاری ما هر دو در شکست من است


شکسته گردم تا هر دو کامگار کنم


چرا به پنجه ی پنجاه و شست شصت افتم؟


به چار راه چهل به که اختصار کنم

دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 23:34
+2
korosh
korosh

علی دایی: من شماره حساب‌ها را ندارم/ آقای قهرمانی! اگر تو داوری، من پروفسور داوری‌ام




پرسپولیس نیوز : سرمربی پرسپولیس می‌گوید پیش از شروع دیدار می‌دانسته قرار است محسن قهرمانی در این بازی با داوری‌اش به سود سپاهانی‌ها غش کند.


 علی دایی در نشست خبری پس از دیدار برابر سپاهان گفت: وقتی داوری بازی را در دقیقه 2 ده نفره می‌کند، چیز خاصی نمی‌توان گفت. از دیشب می‌دانستیم که قهرمانی به آن طرف غش کرده است و آمادگی دارد که ما را ده نفره کند. فدراسیون از ابتدا بگوید که قرار است ما ده نفره بازی کنیم و من بر همین اساس آن تیمم را بچینم. یک اخراج اشتباه همه چیز ما را به باد داد و من مطمئنم هر چه می‌گوییم و بقیه می‌گویند باز هم پاسخ می‌دهند که این اشتباه سهوی بوده است.

وی افزود: همه کارشناسان داوری گفته‌اند که پنالتی نبوده است و باید در ابتدا خطای شجاع خلیل‌زاده را می‌گرفت. دیگر چه باید بگویم. می‌خواهید علی دایی را محروم کنید، بکنید. هر کاری می‌خواهید بکنید اما خدا شاهد است که ما می‌دانستیم قهرمانی به آن طرف غش کرده است و کار خودش را هم کرد. مگر می‌شود یک تیم 90 دقیقه 10 نفره آن هم مقابل سپاهان بازی کند. باز هم به غیرت بازیکنانم درود می‌فرستم. بازیکنان من نیمه دوم عالی جنگیدند و به آنها خسته نباشید می‌گویم.

دایی ادامه داد: وقتی من فوتبالی نتوانم نتیجه بگیرم پس مسائل دیگری دست به دست هم داده است و اگر امثال من دهان باز کنیم. بسیاری از مسائل روشن می‌شود، آقای قهرمانی! متاسفانه من شماره تلفن‌ها را نمی‌دانم و شماره حساب‌ها را هم نمی‌دانم! چرا دقیقه 2 پنالتی گرفتید؟ اگر تو داوری من پروفسورای داوری داردم. همین می‌شود که سازمان لیگ به هر کسی سوت می‌دهد و هر کس برای خودش سوت می‌زند.

وی با بیان اینکه من دوباره تاکید می‌کنم شب قبل قهرمانی به سمت سپاهان غش کرده بود ادامه داد: خلیل‌زاده سالتوبرانداز می‌کند اما پنالتی را برای سپاهان می‌گیرند.

دایی ادامه داد: آقای قهرمانی! لطف می‌کری و اوایل نیمه دوم بازیکن ما را اخراج می‌کردی. من تا کی حرف نزنم. فقط به بازی پرسپولیس و استقلال اشاره می‌کنم که همین آقا داور بود و فقط به ضرر پرسپولیس سوت زد.

وی به برنامه 90 اشاره کرد و گفت: متاسفانه 90 برای مسائل کارشناسی، کارشناسان تیم‌های مقابل ما را بر روی صندلی می‌نشاند و بدبختی ما اینجاست که امثال 90 ها و 80 ها و 100 ها برای فوتبال ما تصمیم می‌گیرند.

وی با بیان اینکه ما خیلی چیزها را در این فوتبال دیده‌ایم اما هنوز نمی‌توانم درک کنم که دقیقه 2 بازیکنی اخراج شود و برای تیمی پنالتی گرفته شود و فکر نمی‌کنم شما هم در هیچ کجا دنیا چنین صحنه‌ای دیده باشید.

وی در پاسخ به سوال خبرنگاری که آیا غش کردن آقای قهرمانی از طرف سپاهان بوده یا خیر اظهار داشت: وقتی داور به سود تیم حریف در دقیقه 2 سوت می‌زند که علاوه بر اخراج یک پنالتی هم به تیم مقابل می‌دهد، نه من، بسیاری از کسانی که هیچ چیز از فوتبال نمی‌دانند این را می‌فهمند که داور به طرف کدام تیم غش کرده است. من اطلاعاتی نیستم اما می‌دانم که دو دو تا چهار تا می‌شود و این دو دوتا چهار تا شدن یعنی اینکه داور باید به سود تیم حریف سوت بزند.

علی دایی خاطرنشان کرد: ایکس، وای یا ایگرگ با قهرمانی دوست هستند و با او صحبت می‌کنند و دقیقا محسن قهرمانی هم طبق صحبتی که با او شده است، دقیقه 2 چنان قاطعانه سوت می‌زند و چنان قاطعانه اخراج می‌کند که جای هزاران سوال باقی می‌ماند، همین و بس!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 01:29
+7
-1
saeed
saeed

چوپان قصه ی ما دروغگو نبود ، او تنها بود و از فرط تنهایی فریاد گرگ سرمیداد ، افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد و در پی گرگ بودند و در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست.


.

دیدگاه  •   •   •  1392/06/29 - 17:10
+3
saeed
saeed
ما هم مثل شنگول و منگول گول خوردیم...
او از گرگ قصه...
ما از گرگ سرنوشت!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/28 - 23:15
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بعضی ها ،
هیچ وقت آدم نمی شوند !
در چرخه ی تکامل …
چگونه ظاهرِ آدم یافتند ، نمیدانم !
خصلتشان زخم زدن است !
و
خراشیدنِ روح !
حالا تو بگو ،
چگونه در کنارِ چنین گرگهایی ..
اگر چنگ در نیاوری !
دوام می یــابــی !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/27 - 17:50
+1
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
درونم
کودکی را گم کرده
با شنلی قرمز
که با یک سبد محبت
و چند دانه سیب
به دیدار مادربزرگ میرفت
کودکی
که از هیچ گرگی نمی‌‌ترسید
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 13:09
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
با توام ، با تو که دستت دست دنیا ساز رنجه
با توام با تو که بغضت معنی آواز رنجه اگه یخ باد
ستمگر پی قتل عام برگه اگه این باغ برهنه باغ تاراج تگرگه
اگه بی پناهی گل رنگ بی پناهی ماست دستتو بذار تو دستم
وقت پیوند درختاست رو تن سخت درختا
بنویس و دوباره بنویس که شکست یک شقایق مرگ باغ ، مرگ باهار نیست

بهترین بهترین من: خوب خوب نازنین من!
نام تو همیشه مرا مست میکند بهتر از شراب بهتر از تمام شعرای ناب!
نام تو ،اگر چه بهترین سرود زندگی است من تو را به خلوت خدایی خیالی خود:
"بهترین بهترین من"خطاب میکنم، بهترین بهترین من!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:48
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ