یافتن پست: #گریه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیروز داشتم تو یه کوچه ای نزدیک خونمون راه میرفتم
دیدم دو تا بچه 4 الی 5 ساله دارن بازی میکنن
کوچه هم خیلی خلوت بود رفتم پشت سرشون سرعتمو کم کردم
گوشیمو در اووردم الکی یه شماره ای گرفتم
.
.
.
.
.
.
.
گفتم : فرید دو تا بچه اینجا هست ماشین رو بردار بیار
تا من کلیه هاشونو در بیارم که بفروشیم یخ هم با خودت بیار
آقا تا اینو گفتم اولی که از شدت گریه غش کرد
دومی هم یه ذره دوید بعد ایستاد خودشو خیس کرد

بلاخره باید به فکر تفریحات سالم بود:|
دیدگاه  •   •   •  1392/07/26 - 16:04
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خرابم...
همانند جوانی که لحظه اعدام به گریه مادرش میخندد...
خاطرش آمد بچگیش گفته بود...
خنده ات آرامم میکند پسرم . . !
دیدگاه  •   •   •  1392/07/25 - 19:29
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
 


آرزوی من اینست که دو روز طولانی درکنار تو باشم فارغ از پشیمانی 
آرزوی من اینست یا شوی فراموشم یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم 
آرزوی من اینست که تو مثل یک سایه سر پناه من باشی
لحظه تر گریه آرزوی من اینست نرم و عاشق و ساده
همسفر شوی با من در سکوت یک جاده آرزوی من اینست
هستی تو من باشم لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم



آرزوی من اینست تو غزال من باشی تک ستاره روشن در خیال من باشی
آرزوی من اینست در شبی پر از رویا پیش ماه و تو باشم
لحظه ای لب دریا آرزوی من اینست
از سفر نگویی تو تو هم آرزویی کن اوج آرزویی تو
آرزوی من اینست مثل لیلی و مجنون پیروی کنیم از عشق
این جنون بی قانون آرزوی من اینست زیر سقف این دنیا
من برای تو باشم تو برای من تنها



دیدگاه  •   •   •  1392/07/25 - 19:19
+3
بهناز جوجو
بهناز جوجو

خدایا اون دنیا اگه خواستی گناهای یواشکی مون رو نشون بدی, گریه های یواشکی مون رو هم نشون بده...!

دیدگاه  •   •   •  1392/07/25 - 18:03
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
التیامی نیست

سوز سرمای اتاقم را

ماه پاییزی هم

کاسه‫ اش یخ بسته بر تاق بلند شب.

گریه هم

ـ چند روزی هست ـ

احوالی نمی‫گیرد....!!!

...

راستی،

خورشید در دستهایت هست...!؟!؟
دیدگاه  •   •   •  1392/07/25 - 14:27
+1
roya
roya


13.jpg


من نمک پرورده ی زخم های از آشنا خورده





آنقدر با خرابی این گریه ساخته ام




که هر کنج این خانه




از دست دیده ام ، دریاست


دیدگاه  •   •   •  1392/07/25 - 12:50
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از فامیلا فوت کرده بود!
سر مراسمِ خاکسپاری بودیم که یکی دیگه از فامیلا همین جوری که داشت گریه میکرد... یهو گفت سابقه نداشت ابراهیم بمیره!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/24 - 22:14
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



هر کاری می خواهی بکن.
دنیا را آتش بزن
آسمان رو به مضحکه بگیر.
زمین را تحقیر کن .
باد و نفهم و گل را نبو.
خنده را فراموش کن و گریه را به خاک بسپار.
زیر دیروز دفن شو و در فردا غرق.
حتی اگر می خواهی کودکی را پشت سر بگذار
هر چه می خواهی بکن
اما
هیچگاه رویاهایت را فراموش نکن





دیدگاه  •   •   •  1392/07/24 - 21:40
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



آنقدر از تو نوشتم

كه یادم رفت

اولین بار عاشق تو بودم یا نوشتن

چه فرقی میكند

نگران قلمم هستم

به اسم تو كه میرسد

گریه اش میگیرد ....!





دیدگاه  •   •   •  1392/07/24 - 21:32
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


" مادرم "

مرا ببخش

دردِ بدنم بهانه بود ،

کسی رهایم کرده

که صدای بلند گریه ام

اشک هایت را در آورد...

دیدگاه  •   •   •  1392/07/24 - 21:12
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ