یافتن پست: #گریه

binam
binam
زن ها موجوداتی هستند که اگر دوستتان داشته باشند، فقط کافی ست وقتی اسمتان را صدا می زنند به جای "جانم" بگویید "بله"، تا بزنند زیر گریه!!... شما را به خدا این چیزها را بفهمید! 

دل زن ها روزی هزار بار می لرزد و می ریزد و خالی می شود؛ شما را به مردانگی تان، وقتی دیوانه می شوند و بیخودی بهانه می گیرند، فقط
بغلشان کنید و برای هیچ چیز راه حل نشانشان ندهید!



دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 18:48
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دیشب که تا سحرگه، با یار قصه گفتم
او خواب و من بپایش، بیدار قصه گفتم
چون چشمه ای که جوشد، در بیشه یی شبانگاه
آهسته گریه کردم، هموار قصه گفتم
بگذشت نیمی از شب، من بستم از سخن لب
گفتم بخواب جانا، بسیار قصه گفتم
بکشوده مژه از ناز، یعنی که قصه گو باز
منهم چو قصه پرداز، تکرار قصه گفتم
حسنش چو میستودم، از ماه یاد کردم
زلفش چو میکشودم، از مار قصه گفتم
لب چون به خنده بکشاد، گفتم حکایت از گل
مژگان بهم چو بنهاد، از خار قصه گفتم
(فانی) چو درشب وصل، کامم نگشت حاصل
تا صبحدم به دلدار، ناچار قصه گفتم





دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 17:48
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو را نمیبخشم که وقت بودن نبودی
وقت دیدن ندیدی
وقت عاشقی هرزگی کردی
وقت گریه با دیگران خندیدی
تو را هرگز نمی بخشم که هرگز با من نبودی و من به سادگی همه ام با تو بود …
دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 16:58
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



سکوتم را به باران هدیه کردم/ تمام زندگی را گریه کردم/ نبودی در فراق شانه‌هایت / به هر خاکی رسیدم تکیه کردم.




دیدگاه  •   •   •  1392/07/29 - 11:15
+1
*elnaz* *
*elnaz* *

می خندم ..


ساده می گیرم ..


ساده می گذرم ..


بلند می خندم ، با هر سازی می رقصم ..


نه این که دلخوش باشم ..!!


نه این که شاد باشم ؛ و از هفت دولت آزاد ..!!!


فقط ؛


مدت طولانی شکستم ؛ زمین خوردم ..


سختی دیدم ؛ گریه کردم و حالا ............


برای زنده ماندن ، خودم را به کوچه ی علی چپ زده ام ..


روحم بزرگ نیست ..!!


دردم عمیق است ...!!


می خندم که جای زخم ها را نبینی..............!!

دیدگاه  •   •   •  1392/07/28 - 21:24
+6
*elnaz* *
*elnaz* *

هی فلانی ؛


دیگر هوای برگرداندنت را ندارم ..


هر جا که دلت میخواهد برووووووووو ...


فقط ؛


آرزو می کنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد ؛


آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه ی چشمانت ؛


باز هم آرام نگیری .....


و اما من ؛


برنمی گردم که هیچ ؛


عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع می کنم ،


که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی و


با خاطراتم قدم بزنی ................ .

دیدگاه  •   •   •  1392/07/28 - 21:01
+4
✸ Aram ♑ الهه تَــــלּـــهاے ✸
✸ Aram ♑ الهه تَــــלּـــهاے ✸

همه چیز خنده دار بود….


داشتن تو…!


بودن من ; ماندن ما….!!


رفتن تو…


این همه آه….


گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد….



دیدگاه  •   •   •  1392/07/27 - 11:22
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ﻣﻦ ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺖ !
ﮐﻤﯽ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ ، ﺷﺐ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ
ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﺵ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻫﺮﺷﺒﻢ ﺷﺪ .
ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ .
ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎﺧﺘﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯽ !
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣﻦ ، ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . .


دیدگاه  •   •   •  1392/07/26 - 20:38
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تا حالا شده اینجوری گریه بکنید؟
اونم به خاطر یکی که دلتونو شکسته..
لامصب نمیدونم چرا همش شبا فکرش سراغ آدم میاد..
اصن خوابو از چشات میگیره..




دیدگاه  •   •   •  1392/07/26 - 20:25
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



فکر نکن که فراموشت کرده ام
یا دیگر دوستت ندارم

نه

کمی به روی من بخند !

خنده های "تو"

حالِ گریه هایِ مرا خوب می کند ..





دیدگاه  •   •   •  1392/07/26 - 19:24
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ