یافتن پست: #گریه

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


به یک فرشته گفتم:برو و معشوقم که عاشقش هستم را ببوس!! فرشته رفت و وقتی برگشت دیدم چشماش اشکیه و گریه کرده!! به فرشته گفتم: معشوق مرا بوسیدی؟! فرشته گفت: نه نشد !! به فرشته گفتم:چرا؟ فرشته مهربون گفت:دو فرشته هیچ وقت همدیگرو را نمی بوسن


دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 01:48
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختنببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختنخداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونهلالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونهیکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوندتو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بوهنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سوخداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردمنشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردمنشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارماز این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارمنمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونیتو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندمتو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردمخداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی ...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ .....!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 00:14
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیک تر از من ای حضورم از تو تازه ای نگاهم از تو روشن به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم مثل عاشقی به غربت مثل مجروحی به مرهم لحظه در لحظه عذابه لحظه های من بی تو تجربه کردن مرگه زندگی کردن بی تو من که در گریزم از من به تو عادت کرده بودم از سکوت و گریه شب به تو حجرت کرده بودم با گل و سنگ و ستاره از تو صحبت کرده بودم خلوت خاطره هامو با تو قسمت کرده بودم خونه لبریز سکوته خونه از خاطره خالی من پر از میل زوالم عشق من تو در چه حالی

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 19:14
+3
mina
mina
مرد از زن خیلی تنهاتره!!
مرد موهاش بلند نیست که توى بى کسى کوتاهش کنه و اینجورى لج کنه با همه ى دنیا!
مرد نمیتونه وقتى دلش گرفت زنگ بزنه ب دوستش و گریه کنه و خالى بشه!
مرد نمیتونه درداشو اشک کنه!ی اخم خشن میکنه و میچسبونه ب پیشونیش!
ی وقتایی ی جاهایی ب ی کسانى باید گفت:میم مثل مرد!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 09:09
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
گاهی دلم باران می خواهد
 دلم می خواهد باران ببارد تا زیر باران قدم بزنم
 از هوای بارانی لذت ببرم و تا دلم می خواهد گریه کنم
 باران ببارد تا کسی اشکهای سرریز شده از چشمان مرا نبیند
 گاهی مرد بودن سخت تر از سنگ زیر آسیاب بودن است
 کاش کودک بودم تا برای ابراز احساسات تلخ و شیرین زندگی
 مجبور به نقاب گذاشتن بر چهره خود نمی شدم
 این هوای صاف این روزها هم گاهی مزاحم است.. 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 01:13
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
گلهاش توی دستش بود,نشسته بود لب جدول
 رفتم نشستم کنارش
 گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟
 گفت:بفروشم که چی؟
 تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر
 دیشب حالش بد شد و مرد
 با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟
 گفتم:بخرم که چی؟
 تا دیروز میخریدم برای عشقم
 امروز فهمیدم باید فراموشش کنم…!
 اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم داد
 با مردونگی گفت:بگیر
 باید از نو شروع کرد
 تو بدون عشقت,من بدون خواهرم…!.. 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 00:47
+4
AmiR
AmiR
If i were a tear in ur eye i wood roll down onto ur lips.But if u were a tear in my eye i wood never cry as i wood be afraid 2 lose u!


اگه من اشکی توی چشمای تو بودم از روی چشمات لیز میخوردم و روی لب هات فرود می اومدم.
اما اگر تو اشکی توی چشمای من بودی از ترس از دست دادنت من هیچ وقت گریه نمیکردم!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 23:30
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
صدام را نباید اعدام می کردید ! باید او را به حلبچه می بردید

و می گذاشتید نفس‌های عمیق بکشد.

نفس‌هایی عمیق، عمیق، نفس‌هایی به عمقِ

گورهای دسته‌ جمعی کردستان...

صدام را نباید اعدام می کردید ! باید او را به شلمچه می بردید

و می گفتید آن‌قدر گریه کند تا نخل‌های سوخته‌ ی خوزستان

دوباره سبز شوند...

صدام را نباید اعدام می کردید! باید او را به مادرانی می سپردید

که هنوز با هر صدای زنگی گمان می‌کنند فرزندانِ مفقودشان

به خانه برگشته‌اند...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 17:24
+2
saman
saman
در CARLO
دیشب با بارون مسابقه دادم...
اون بارید من گریه کردم...
باهاش از تو حرف زدم...
اون دلتنگ خورشید شده بود...
من دلتنگ تو.......
"مخاطب خاص" ♥
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 16:12
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شرک:

«غول‏ها مثل پیازن.»

خر:

«بو مبدن؟»

شرک:

«آره. یعنی نه!»

خر:

«باعث می شن ما گریه کنیم؟»

شرک:

«نه.»

خر:

«ولشون که بکنی زیر آفتاب، قهوه‌ای می شن و شروع می‌کنن به جوونه زدن؟»

شرک:

«نه...! لایه. پیازها لایه لایه‌ن. غول‌ها لایه لایه‌ن. پیازها لایه لایه‌ن. فهمیدی؟ ما هردوتامون لایه لایه‌ایم!»

خر:

«اوه، هردوتون لایه لایه‌اید. خب می‌دونی... هرکسی پیاز دوست نداره!»
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 16:00
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ