♥ نگار ♥
من بی تکیه گاهم
یک عالمه هم عشق منجمد دارم!
با تو اما
نه من گریه می کنم
نه تو کمی شانه می شوی برایم
هیچ می دانی
من به آغوش بی چشمداشت تو
به چشم افسانه می نگرم؟!!
♥ نگار ♥
این همه گفتم و شنیدید از مزخرف بودن این قاب شیشه ای ِ مجازی ...
خوبی نیز دارد این دنیا !
خوبی اش خود تویی ... تویی که میشنوی
درک میکنی ... گاهاً بغـ ـ ـض میکنی
قبل از این دنیا هم می نوشتم
مخاطب هم داشت !
اَمــــــــّـــــــــا
دلگرمی نداشت !
چون تنها خودم و خودم و خودم میخواندم
می نوشتم ... بغض میکردم
گـــــــــــــآهاً گریه میکردم !
اما بودن تو ... به من رنگ داد
آهای مخاطبم
آهای مخاطبانم
بودنت برایم ارزشمند است