ali rad
گاهی که دلم
به اندازه ی تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریه ی ، دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
mehdi
نسل ما نسلی بود که هرگز گرمای وجود معشوق رو حس نکرد .
نسلی بود که یواشکی بوسید . یواشکی نوشید . یواشکی خندید . یواشکی گریه کرد . یواشکی فکر کرد . یواشکی اعتراض کرد . یواشکی آرزو کرد . یواشکی درد و دل کرد . یواشکی انتخاب کرد و یواشکی عاشق شد .
پس به سلامتی یواشکی که اگه نبود این نسل منغرض میشد.
از ته دلم واسه نسل بعد خودم آزادی رو میخوام.
ronak
عشق من , نگو...
نگو از اشکهایت نگو از چشمان بارانی ات....
نیامده ام که تو را بارانی ببینم
ای کاش چشمانت را بارانی نمی دیدم
من عاشق چشمانت هستم
پـس ای بــــــــــــــــــــــــ اران
نبار....
نبار تا چشمانی را ببینم که دوستش دارم
چشمانم از باران پر شده
ای کاش این باران نمی بارید
ای کاش....
ای کاش می دانستی که عاشق چشمانت هستم
ای کاش صدای گریه هایم را می شنیدی
ای کاش می دانستی گریه هایم از دیدن اشکهای توست
ای بــــــــــــــــــــــــ اران,
ای باران اولین باریست که دوست دارم نباری
لعنت به تو....
نفرین به تو ای باران
نبار....نبار....
نبار و حسرت دیدن بر چشمانم مگذار.....
رضا
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار
حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار
انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن
اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار
با تار و پود این شب باید غزل ببافم
وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار
دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست
بار ترانه ها را از دوش عشق بردار
بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم
دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار
وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد
پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار
شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود
کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار
از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس
از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار
امید
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.
بر قبر من
پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم
وصیت حسین پناهی
عسل ایرانی
حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت ...
دلباختۀ سفر بود ؛ همسفر نداشت ...
حکایت کسی است که زجر کشید ، اما ضجه نزد ...
زخم داشت و ننالید...
گریه کرد ؛ اما اشک نریخت ...
حکایت من ؛ حکایت چوپان بی گله وساربان بی شترست !
حکایت کسی که پر از فریاد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همۀ صداها را بشنود ... !!
mah3a
لان تو این لحظه چه احساسی داری؟
1-حس دلجویی از یک نفر
2-سرم واسه دعوا درد میکنه
...
3-احساس خجالت و شرمندگی میکنم
4-میخوام گریه کنم
5-دلم میخواد بخندم
6-حس غرور
7- فکر میکنم حرف نزنم بهتره
8-دلشوره دارم دلواپسم
9-دارم میمیرم از خنده
10-یه حس عشقولانه
11-حس میکنم حالم خوب نیست
12-احساس ترس
13-عصبانیم
14-بی خیالی
15-حس انتقام و نفرت
16-مایوس و نامیدم
17- استرس دارم
18-حس میکنم خیلی تنهام
19- احساس خوشبختی میکنم
20-حوصله هیشکی رو ندارم
21- دارم بالا میارم
22-درماندگی و پریشونی
23-سردمه
24-گشنمه
25-دلم میخواد یکیو بکشم
26-منتظرم یه اتفاق خوب برام بیفته
27-پشیمونم
28-دارم حرص میخورم
29-حس میکنم هیچ چیز مطابق میلم نیست
30-احساس شکست میکنم
31-واسه یه موضوعی خوشحالم نمیتونم بگم
32-حس میکنم به هیچ کس اعتماد ندارم
33-انگار دارم عاشق میشم
34-فکرم مشغوله
35- یکیو خیلی میخوام نمیتونم بهش بگم
36-یه هم صحبت میخوام
37-زندگی بهتر ازین نمیشه
38-خودمم نمیدونم چمه
39-حس میکنم به یه مقدار تفریح نیاز دارم
40-حواسم این ور ..اون وره
41- دلم میخواد با یکی برقصم