mah3a
این روزها
حتی اگر خون هم گریه کنی
عمق همدردی دیگران با تو یک کلمه است :
“آخی” !
نیوشا
بی خیال بابا
میبینم که کم اوردین
نگم بهتره
sasan pool
تو می رسی و غمی پنهان همیشه پشت سرت جاری
همیشه طرح قدم هایت شبیه روز عزاداری
تو می نشینی و بین ما نشسته پیکر مغمومی
غریب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاری
شبیه جنگل انبوهی که گر گرفته از اندوهِ -
هجوم لشکر چنگیزی... گواهت این غم تاتاری
بیا و گریه نکن در خود که شانه های زمین خیسند
مرا تحمل باران نیست؛ تو را شهامت خودداری
همین که چشم خدا باز است به روی هرچه که پیش آید
ببین چه مرهم شیرینیست برای سختی و دشواری!!
کمی پرنده اگر باشی در آسمان دلم هستی
رفیق ماهی و مهتابی؛عزیز سرو وسپیداری...
sasan pool
سلام ای چشم بارانی !
پناهم می دهی امشب ؟
سوالم را که می دانی !
پناهم می دهی امشب ؟
منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند و امشب رو به ویرانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها... در این هنگام رو حانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور در آن اسرار پنهانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن رها از حد انسانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل تو از چشمم چه می خوانی ؟
پناهم می دهی امشب ؟
و من با اشک می شویم تمام شعرهایم را پس از مصراع پایانی ،
پناهم می دهی امشب ؟؟؟
☺SAEED☻
خاطرات خیلی عجیبند، گاهی اوقات می خندیم به روزهای که گریه می کردیم
گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم ...
ali rad
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم
امید
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد ...
وسعت تنهایی ام را حس نکرد ...
در میان خنده های تلخ من ...
گریه ی پنهانیم را حس نکرد ...
در هجوم لحظه های بی کسی ...
درد بی کس ماندنم را حس نکرد ...
آن که با آغاز من مأنوس بود ...
لحظه پایانیم را حس نکرد ...