یافتن پست: #گل

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد

در این بازار عطاران مرو هرسو چو بیکاران

به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

ازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس

یکی قلبی بیارایدتو پنداری که زر دارد

تو را بر در نشاند او به طراری که می آید

تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

به هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشین

که هر دیگی که میجوشد درون چیز دیگری دارد

نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد

نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد

بنال ای بلبل مستان ازیرا ناله مستان

میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

اگر رشته نمیگنجد از آن باشد که سر دارد

چراغ است این دل بیدار به زیر دامنش می دار

از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد

چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه ای گشتی

حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد

چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی

که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 20:19
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺩﺭ ﺩﻡ ﺻﺒﺢ ﺑﻬﺎﺭ
ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮔﻞ ﯾﺎﺱ
ﺑﻮﺗﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻧﺮﮔﺲ
ﺑﻐﻠﯽ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ
ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﻪ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﮔﯿﺮﻡ
ﻭ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺳﺒﺪﯼ ﺍﺯ ﭘﺮ ﻃﺎﻭﻭﺱ ﺳﭙﯿﺪ
ﺗﺎ ﺩﻫﻢ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ
ﮐﻪ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ
ﻏﻨﭽﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﺭﺍ
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 20:00
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
سلام........................{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}

4 دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 17:10
+3
saman
saman
پرده را برداریم :
بگذاریم که احساس هوایی بخورد
بگذاریم بلوغ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند
بگذاریم غریزه پی بازی برود
کفش ها را بکند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند
چیز بنویسد
به خیابان برود
ساده باشیم
ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت
کار ما نیست شناسایی "راز" گل سرخ ،
کار ما شاید این است
که در "افسون" گل سرخ شناور باشیم ...


(سهراب سپهری)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 12:37
+4
saman
saman
عشق تو آتش جانا زد بر دل من بر باد غم داد آخر آب و گل من

روي تو چون ديده دل بهتر ز ليلي شد بند زنجير دام مجنون دل من

وصل تو مشكل مشكل ، جان دادن آسان يارب كن آسان اسان، اين مشكل من
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 12:28
+3
saman
saman
ما گدايان خيل سلطانيم شهربند هواي جانانيم
بنده را نام خويشتن نبود هرچه ما را لقب دهند آنيم

گر برانند و گر ببخشايند ره به جاي دگر نميدانيم
چون دلارام ميزند شمشير سر ببازيم و رخ نگردانيم
دوستان در هواي صحبت يار زر فشانند و ما سر افشانيم

مر خداوند عقل و دانش را عيب ما گو مكن كه نادانيم

هر گلي نو كه در جهان آيد ما به عشقش هزاردستانيم
تنگچشمان نظر به ميوه كنند ما تماشاكنان بستانيم
تو به سيماي شخص مينگري ما در آثار صنع حيرانيم
هرچه گفتيم جز حكايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم
سعديا بي وجود صحبت يار همه عالم به هيچ نستانيم

ترك جان عزيز بتوان گفت ترك يار عزيز نتوانيم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 12:26
+2
saman
saman
غم زمانه خورم يا فراق يار كشم به طاقتي كه ندارم كدام بار كشم
نه قوتي كه توانم كناره جستن از او نه قدرتي كه به شوخيش در كنار كشم

نه دست صبر كه در آستين عقل برم نه پاي عقل كه در دامن قرار كشم

ز دوستان به جفا سيرگشت مردي نيست جفاي دوست زنم گرنه مردوار كشم

چو ميتوان به صبوري كشيد جور عدو چرا صبور نباشم كه جور يار كشم
شرابخوردة ساقي ز جام صافي وصل ضرورت است كه درد سر خمار كشم
گلي چو روي تو گر در چمن به دست آيد كمينه ديده سعديش پيش خار كشم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 12:24
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ما همان آدمهایی هستیم که به راحتی دیگران را ترک می کنیم,اما وقتی کسی ترکمان می کند,جوری که انگار دنیا به آخر رسیده باشد بغض گلویمان را خفه م
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 11:56
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
برنامه ماه عسل بود اون پدر و مادر رو سورپریز کرد یه بچه بهشون داد میگم کاش منم دعوت میکرد برنامه بعد میگفت یه سورپریز دارم واسط بعد یه پسر خوشگل و قد بلندو خوشتیپ مودب با اصالت میومد داخل میگفت این آقا عاشق شماست منم اشک شوق میریختمو از احسان تشکر میکردم.......ای وای میشه؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 11:44
+3
saman
saman
اي صبا نكهتي از خاك ره يار بيار ببر اندوه دل و مژدة دلدار بيار

نكتة روحفزا از دهن دوست بگو نامة خوشخبر از عالم اسرار بيار

تا معطر كنم از لطف نسيم تو مشام شمه اي از نفحات نفس يار بيار

به وفاي تو كه خاك ره آن يار عزيز بي غباري كه پديد آيد از اغيار بيار

گردي از رهگذر دوست به كوري رقيب بهر آسايش اين ديدة خونبار بيار

خامي و سادهدلي شيوه جانبازان نيست خبري از بر آن دلبر عيار بيار

شكر آن را كه تو در عشرتي اي مرغ چمن به اسيران قفس مژده گلزار بيار

كام جان تلخ شد از صبر كه كردم بيدوست عشوه اي زان لب شيرين شكربار بيار

روزگاري است كه دل چهرة مقصود نديد ساقيا آن قدح آينهكردار بيار

دلق حافظ به چه ارزد به مي اش رنگين كن وانگهش مست و خراب از سر بازار بيار

 
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 11:41
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ