یافتن پست: #گل

saman
saman
در CARLO
به كودكي گفتند :عشق چيست؟

گفت : بازي .

به نوجواني گفتند : عشق چيست؟

گفت :رفيق بازي .

به جواني گفتند : عشق چيست؟

گفت : پول و ثروت.

به پيرمردي گفتند :عشق چيست؟

گفت :عمر.

به عاشقي گفتند : عشق چيست؟

چيزي نگفت آهي كشيد و سخت گريست.

به گل گفتم: عشق چيست؟

گفت : از من خوشبو تره .

به پروانه گفتم: عشق چيست؟

گفت :از من زيبا تره .

به خورشيد گفتم عشق چيست؟

گفت: از من سوزنده تره

به عشق گفتم تو آخر چه هستي ؟؟..

گفت نگاهي بيش نيست
دیدگاه  •   •   •  1392/04/13 - 12:17
+7
saman
saman
در CARLO
یكی بودو یكی رفت و یكی نیز

تو این تنهایی ام طعم ِ غم انگیز

از این سرخی ِ لاله تا شقایق

دلم پَر پَر شده رو آب و قایق

دلم رنگ ِ نگاه ِ پر گلایه

تو همچون ماهی و من چون ستاره

دلم پر میزنه هر لحظه عاشق

دلم تنگه برات تو این دقایق

واسه بارون اشكامی تو لایق

تو رو دوستت دارم به این حقایق

تو اما میری و غم میشه تكرار

دلم رو میشكنه خدانگهدار .........
دیدگاه  •   •   •  1392/04/13 - 08:52
+2
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
چند وقت پیش یه شب ، داشتم میخوابیدم که یهو یه پشه اومد صاف نشست
نوک دماغم !
یه نیگا بهش انداختمو گفتم : سلام
گفت : علیک ..
گفتم : چیه؟
گفت: میخوام نیشت بزنم
گفتم : بیخیال ... این دفه رو کوتا بیا
گفت: تو بمیری راه نداره . گشنمه .
گفتم : الان میتونم با مشتم لهت کنم .
گفت : خودتم میدونی که تا بیای بزنی جا خالی دادمو مشتت میخوره وسط دماغت !
...
به نظر حرفش منطقی میومد !
گفتم : خیلی پستی
..ی دفه آهی بلند از ته دلش کشید و ساکت شد ...
گفتم چی شد؟؟
گفت : حاضری ؟
گفتم: تا جوابمو ندی نمیذارم بزنی ...
وقتی اصرارمو دید . دستمو گرفت و گفت : دنبالم بیا
گفتم کجا؟؟؟
گفت: مگه نمیخای جواب سوالتو بدونی ؟پس هیچ نگوو و دنبالم بیا
...ازجام بلند شدم و باهمدیگه راه افتادیم و رفتیم رفتیم و بازهم رفتیم...
گفت: هنوزم اصرار داری بدونی یا همینجا کارو تموم کنم ؟؟
گفتم : اینهمه راه اومدم تا جواب سوالمو بگیرم ... بریم
یهو یه لبخند زد و با دست زد به پشتم و گفت: این پشتکارته که
منو کشته !
راستش از شما چه پنهون ،یه جورایی ازش خوشم اومده بود .
به این فکر میکردم که اونقدا هم بچه بدی نیس !
تو این(باقیش تو دیدگاه)
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 23:50
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
آرش توانایی رفته بالا بالاها دیگه تحویل نمیگیره {-7-}
الان کارش داشتم متوجه شدم که گل پسر بایه پرنسس آشنا شده و داره از ایران میره {-33-}
شانسو ببینید 4 روز با نت خدا حافظی کرد کارش به کجاها که کشیده نشد {-7-}
از این پرنسس ها اگه هست لطفا بیان دست مارم بگیرن {-33-}
3 دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 20:55
+5
saqar
saqar
در CARLO
قبلنا مي‌گفتن: مرد بايد ايستاده بميرد يا با گلوله سربي توي سينه...

مرداي امروزم زير موچين و بوتاكس و پروتز و عمل بيني‌, جون ندن خيليه !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 19:15
+5
saqar
saqar
در CARLO
پاسخ شاعر مرد:

به نام خداوند مرد آفرين........كه بر حسن صنعش هزار آفرين

خدايي كه از گل مرا خلق كرد........چنين بالغ و عاقل و نازنين

خدايي كه مردي چو من آفريد........وشد نام وي احسن الخالقين

پس از آفرينش به من هديه داد.......مكاني درون بهشت برين

خدايي كه از بس مرا خوب ساخت...ندارم نيازي به لاك ، همچنين

رز و ريمل و خط چشم و كرم........تو زيباييم را طبيعي ببين

دماغ و فك و گونه ام كار اوست..........نه كار پزشك و پروتز ،همين

نداده مرا عشوه و مكر و ناز...........نداده دم مشك من اشك و فين

مرا ساده و بي ريا آفريد............جدا از حسادت و بي خشم و كين

زني از همين سادگي سود برد........به من گفت از آن سيب قرمز بچين

من ساده چيدم از آن تك درخت..........و دادم به او سيب چون انگبين

چو وارد نبودم به دوز و كلك.............من افتادم از آسمان بر زمين

و البته در اين مرا پند بود............كه اي مرد پاكيزه و مه جبين

تو حرف زنان را از آن گوش گير.........و بيرون بده حرفشان را از اين

كه زن از همان بدو پيدايشت.......نشسته مداوم تو را در كمين
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 19:01
+5
saeed
saeed
دیگر ضربان قلبم را حس نمیکنم، کندترازآنی می زند که برای دم و بازدم خونی در رگهایم جریان یابد... چشمانم را بزور باز میکنم، نگاهم را میچرخانم چقدر لوله و سرم و سرنگ به این جسم بی جان وصل شده!!! صدای بوق دستگاه که نشانگر ضربان ضعیف قلب بی رمقم است را میشنوم!! چرا رهایم نمیکنید؟؟؟؟ چرا برای نفس کشیدن این میت سرگردان تلاش میکنید؟؟؟.... آزادم کنید، بگذارید روحم ازاین قفس تنگ رهایی یابد، چرا مرا با درد و رنج میخواهید؟؟ بگذارید آرامش یابم، من در طلب آرامشم...

آه که چقدر تشنه ام...خیلی.... لبهایم خشکیده است ترک آنها را از فرط تشنگی حس میکنم!!!کمی آب میخواهم ، آب ، آب،آب...اما صدای خشکیده در گلویم را کسی نمیشنود!!تنهایم تنهاتر از همیشه فقط من هستم و نفس هایی مصنوعی که آن را هم دستگاه میکشد نه جسم خودم... کاش از این تخت شکنجه نجاتم دهند، تختی که هر ثانیه جان کندنم را در آن حس میکنم...

با شما هستم سفید پوشانی که مدام گرد تختم میآیید میچرخید و به دستگاهها نگاهی می اندازید تا از زنده بودنم اطمینان یابید بگذارید بروم چرا باور نمی کنید نفس هایم با این مزخرفات بر نمیگردد.... نفسهایم را گرفته اند بر
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 18:54
+1
saqar
saqar
در CARLO
“بلد نيستم مثل خيليا وقتي ناراحتم از دست كسي همه بديهايي كه در حقم كرده از روز ازل و بزنم تو روش بلد نيستم منت محبتهام و بذارم سر كسي كه با بي مهري آزارم ميده بلد نيستم پشت كسي حرف بزنم و بعد به خاطر منافعم جلوش دولا راست بشم بلد نيستم واسه دردام دنبال همدرد بگردم بلد نيستم از كسي گله كنم فقط بلدم فاصله بگيرم از همه وتنها و تنها تر شم ...”
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 18:53
+3
saqar
saqar
در CARLO
مرد بايد...
وقتي مخاطبش عصبانيه , ناراحته , ميخواد داد بزنه
وايسه روبروش بگه :
تو چشام نيگا كن , بهت ميگم تو چشام نيگا كن!!
حالا داد بزن , بگو از چي ناراحتي؟!!

... بعد مخاطب داد بزنه , گله كنه, فرياد بكشه , گريه كنه
حتي با مشتاي زنونه ش بكوبه تو سينه مرد
ولي آخرش خسته ميشه ميزنه زير گريه...
همونجا بايد بغلش كنه
نذاره تنها باشه!
حرف نزنه ها , توضيح نده ها
كل كل نكنه ها , توجيه نكنه ها
فقط نذاره احساس كنه تنهاست!!

مرد بايد گاهي وقتا مردونگيشو با سكوت ثابت كنه!!
با بغلش كردنش...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 18:38
+6
saman
saman
در CARLO
از لب دریا و ساحل
هرکه یه خاطره داره
اخه دست خیلیا رو
توی دست هم میزاره
دریا حرفی دارم اما
واسه گلایه دیره
از خدا میخوام که
هیچوقت عشقتو ازت نگیره
اما نارفیقی کردی
کردی عشقمو نشونه
باشه اشکالی نداره
ما خدامون مهربونه
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 17:58
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ