یافتن پست: #گم

alireza
alireza
خدا دوستت دارم
خدا دوستت دارم دلم خیلی گرفته

خیلی دلم برات تنگیده خدا

خدا به تو نگم به کی بگم جز تو کسی ندارم اگر دارم

انگار ندارم ...

خدا جون با تمام وجودم دوستت دارم ...

کاش می شود با صدای بلند صدات بزنم بگم خدا بگم

خدا دوستت دارم خدا منو رها نکن تنهام نزار خدا جونم

کمکم کن ...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 17:40
+13
saman
saman
در CARLO
تو خیانت میکنی و میبینم چیزی نمیگم

با اون صحبت میکنی و میبینم چیزی نمیگم

داری عادت میکنی تو به صدای خنده هاش

باز وقاحت میکنی تو اما من چیزی نمیگم

تو شکایت میکنی که چرا از سرم زیادی؟

من نجابت میکنم باز گوش میدم چیزی نمیگم

میشکنی حرمت عشقو با شکستن دل من

میری از خونه ی رویام اما باز چیزی نمیگم

واسه اون مثل چراغ میشی جلو چشمای تارم

تو خودم میشکنم اروم اما باز چیزی نمیگم

نمیگم چون عشقم بارونی نشه

حرمت عشق به پای چشم تو قربونی نشه

نمیگم چون عاقبت یه روز میای پشیمونی

میاد اون روز که تو هم معنی عشقو بدونی

غم چشمام میگه اون روز چیزایی رو که نگفت

شایدم خوندی از چشمام حرفی که لبام نگفت

داستانای خودم
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/17 - 16:40]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 16:39
+8
yagmur
yagmur
به آخرخط رسيده بودم
بايد بهش ثابت مي كردم كه دوستش دارم
خيلي دوستش داشتم خيلي عصباني بودم
گفت اگه دوستم داري رگتو بزن گفتم مرگ وزندگي دست خداست
گفت ديدي دوستم نداري خيلي بهم بر خوردتيغ رابرداشتم ورگمو زدم
وقتي توآغوش گرمش جون ميدادم آروم زير لب
گفت اگه دوستم داشتي پس چراتنهام گذاشتي
چرا...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:38
+7
saqar
saqar
ناپلئون میگه! من نمیگمااااا!!!
سخن مانند دامن دختران است، هر چه کوتاه تر به هدف نزدیکتر!!!!
ناپلئون بی ادب کصافتتتت
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:17
+6
saman
saman
در CARLO
شب ... سکوت ... گریه ... تنهایی


خط خطی های دوری تو ...

اتاقی پر از مچاله های کاغذ

درد من از خاطره هاست از لحظه های بی حضور دستهایت

عشق فقط یک رویا نیست التهاب لحظه های دلواپسیت

چگونه باور کنم چشمانت همرنگ پاییز است

در امتداد لحظه های خاموش امروز چقدر بی قرارم

چقدر دلتنگم

این سیاهی تیرگی از غربت خورشید است ؟!

کجا رفته ای ای همیشه با من کاش ساحل پایان نبود

شب ... سکوت ... گریه ... تنهایی

در بهت لحظه ای انتظار ... بی دریغ ...

تو فقط دست تکان دادی...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:12
+6
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
تو زندگیت به بعضیا باید بگی من چشم میذارم...تو فقط برو گمشو . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 12:01
+6
saqar
saqar
در CARLO
اگه عشق وجود داشت آدمها احساس تنهایی نمیکردن اگه عشق بود همه دنبال نیمه گمشده اشون نبودن عشق و عاشقی دوره اش تموم شده جاشو هوس و هوسبازی پرکرده آره عزیزم خیالت راهت امروزه روز تب تند آدمافقط برای تن توست نه احساست
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 17:55
+7
saqar
saqar
خدا میشه چند لحظه وقتتو بگیرم...؟!
این دفعه دگ چیزی ازت نمیخوام!!
فقط میخوام بگم به خاطر همه چی ممنونم...!
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 16:03
+8
saqar
saqar
شهید شوشتری :دیروز ازهرچه بودگذشتیم
امروزازهرچه بودیم گذشتیم
انجاپشت خاکریزبودیم واینجادرپناه میز
دیروزدنبال گمنامی بودیم و امروزمواظبیم ناممان گم نشود
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بومیدهد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 15:48
+5
saman
saman
در CARLO
*به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که

بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 14:56
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ