یافتن پست: #گم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



اینا فکر کنم خدا رو گم کردند !!!!


دیدگاه  •   •   •  1392/10/19 - 19:55
+1
alireza
alireza
بیشترین چیزی که ازش خسته شدی چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
4 دیدگاه  •   •   •  1392/10/19 - 19:47
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!
اینجا گم که مى شوى به جاى اینکه دنبالت بگردند، فراموشت مى کنند …
دیدگاه  •   •   •  1392/10/19 - 18:35
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نشد من به یکی بگم دیشب دو ساعت خوابیدم
نگه بابا تو که خوبی من یه ربع خوابیدم!!!!
عاشق این حس رقابتی هفت هزار ساله ی پارسیانم!
دیدگاه  •   •   •  1392/10/19 - 13:41
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیشب اومدم خود کشی کنم رفتم از سوپر سره کوچمون تیغ خریدم
رفتم نشستم تو حموم، وقتی که اومدم تیغ رو بکشم رو رگم
یه هو دیدم که خودمون تو حموم تیغ داریم
اینقدر اعصابم خورد شد که هیچی دیگه، خود کشی نکردم
دیدگاه  •   •   •  1392/10/19 - 13:27
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میترسم بگم سلام مخاطب خاص :)هزار نفر بیان بگن سلام عسیسم:))
الهی با امید تو.
.
.
..
سلام مخاطب خاص:)
دیدگاه  •   •   •  1392/10/18 - 18:34
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

.دلم میخواست ﻳﻪ ﻣﺮﺩ ﭘﺸﻤﺎﻟﻮ ﻭ ﺍﺧﻤﻮ ﻭ ﻏﻴﺮﺗﻰ داشتم

ﻭﻗﺘﻰ ﻣﻴومد ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻨﻢ ﺑﻠﺮﺯﻩ

ﺑﮕﻪ: ﺯﺯﺯﺯﺯﺯﺯﻥ ﺍﻭﻥ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪﻣﻮ ﺑﺮﺩﺍر ﺑﻴﺎﺭ

ﻣﻨﻢ ﺑﮕﻢ: ﺑﻴﺎ ﻋﺎﻗﺎ ﺑﺰﻥ ﺷﻮﻣﺎ ﻧﺰﻧﻰ ﮐﻰ ﺑﺰﻧﻪ !

ﺍﻭﻧﻢ ﺑﮕﻪ :ﭘﺎﺷﻮ ﺑﻴﺎﻭﺭ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺿﻌﻴﻔﻪ ﺷﻮﻣﺎ ﺗﺎﺝ ﺳﺮ ﻣﺎﻳﻲ ...

ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﺎﭼﻤﻮﻥﮐﻨﻪ

ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﻄﻠﺐ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ :|

دیدگاه  •   •   •  1392/10/18 - 17:29
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

به مامانه میگم اگه من بمیرم یه عکس از خودم ندارم بزارم تو آگهی ترحیمم...

میگه
.
.
.
.
.
.
اون ع[!] هست که رو الاغی..؟

اون و میزارم...

زیرشم مینویسم بالایی به رحمت خدا رفته..یه وقت اون خره رو با تو اشتباه نگیرن

من:|

الاغ :(

تشابه اسمی :|

تشابه وجهی :|

کانون نگه داری از کودکان سر راهی :|

دیدگاه  •   •   •  1392/10/18 - 15:11
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میخاستم اتاقمو جاروبرقی بکشم و در حینش آهنگم گوش کنم!ام پی ۳ مو روشن کردم شروع کردم با جدیت تمام جارو کشیدن

بعد ۵ دقیقه مامانم زد رو شونم.هدفونو در آوردم گفتم، جانم مامان؟!


گفت جارو خاموشه!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/10/18 - 14:38
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

معلمه پدرشاگردش رو احضار میکنه مدرسه...


فرداش پدره میاد میگه چی شده؟مشکل چیه؟


معلمه میگه بچه ی شما خیلی خنگه..!


پدر:یعنی چی؟


معلم:الان بهتون میگم..نگاه کنید...


به شاگردش میگه برو ببین من تو حیاط مدرسه ام؟


پسره میره و میادمیگه نه خانم معلم توحیاط نبودید..


معلم میگه شایدتودفترمدیر ام برو اونجا رو ببین


پسره دوباره میره ومیاد میگه نه خانم اونجا هم نبودید...


معلم به پدرپسره میگه ببینید..ببینیدچقدر بچتون خنگه...


پدر میگه: خب شاید رفتی مرخصی ....!!!!

دیدگاه  •   •   •  1392/10/17 - 20:47
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ