saman
فقط مي دونم وقتي مي نويسم خيلي حالم عوض ميشه..
احساس مي كنم يه سنگيني از رو دوشم برداشته ميشه..
چقدر شريعتي راست مي گفت:
احمق باش تا نفهمي و خوش باشي…
چقدر دوست دارم بنويسم و بنويسم و بنويسم…
اما نمي تونم....نميشه....چي بنويسم؟؟؟
چرا اين شده زندگيم؟؟
دارم غصه ي چي رو مي خورم؟؟؟
اي كاش مي دونستم....
اين روزا دلم بد جور مي خواد آدرس وبم و
عوض كنم....از بلاگفا برم..برم يه جايي كه
هيچ كس ندونه كجاست و اونجا فقط و فقط و فقط
واسه خودم بنويسم...تنهاي تنها....
ولي نمي تونم..بازم مثل هميشه نمي تونم..
اينبار منطق مي پذيره... دل مي گه نه...
يه جورايي ميشه آنچه كه دل نمي خواهد و منطق مي پذيرد..
اين وبلاگ واسه من شبيه يه كلبه است پر از خاطرات...
تلخ...شيرين...تلخ..شيرين...
هيچكدوم از مطالبشو بدون فكر ننوشتم...
ساعتها شايد روي هر كدوم از مطالبش فكر كردم...
در CARLO
نميدونم از چي بنويسم….اصلا براي چي بنويسم..فقط مي دونم وقتي مي نويسم خيلي حالم عوض ميشه..
احساس مي كنم يه سنگيني از رو دوشم برداشته ميشه..
چقدر شريعتي راست مي گفت:
احمق باش تا نفهمي و خوش باشي…
چقدر دوست دارم بنويسم و بنويسم و بنويسم…
اما نمي تونم....نميشه....چي بنويسم؟؟؟
چرا اين شده زندگيم؟؟
دارم غصه ي چي رو مي خورم؟؟؟
اي كاش مي دونستم....
اين روزا دلم بد جور مي خواد آدرس وبم و
عوض كنم....از بلاگفا برم..برم يه جايي كه
هيچ كس ندونه كجاست و اونجا فقط و فقط و فقط
واسه خودم بنويسم...تنهاي تنها....
ولي نمي تونم..بازم مثل هميشه نمي تونم..
اينبار منطق مي پذيره... دل مي گه نه...
يه جورايي ميشه آنچه كه دل نمي خواهد و منطق مي پذيرد..
اين وبلاگ واسه من شبيه يه كلبه است پر از خاطرات...
تلخ...شيرين...تلخ..شيرين...
هيچكدوم از مطالبشو بدون فكر ننوشتم...
ساعتها شايد روي هر كدوم از مطالبش فكر كردم...