یافتن پست: خوب

محمد
محمد

ما يه مزيت خيلي خوبي که داريم اينه که



وقتي که بزرگ شديم ، و به مامان و بابا تبديل شديم



سر زده رفتيم تو اتاق بچمون و ديديم داره به صفحه دسکتاپ خيره ميشه



يکي ميکوبيم پس کلش



ميگيم کره سگ بيار بالا ببينم چي داشتي ميديدي ^.^
دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 21:16
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
قلب

مهـــمانخانه نیست ،

که آدمــــها بیایند

دو سه ساعت ، یا دو سه روزی توی آن بمانند و بعد بروند !

قلب

لانه ی گنجشک نیست که در بهـــار ساخته بشود ،

و در پائـــیز ، باد آن را با خودش ببرد !

قلب ؟!

راستش نمیدانم چیست !

امــــا این را میدانم

که جای آدمـــــهای خیلی خوب است !!


دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 15:16
+8
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
به مامانم میگم

 بگرد یه دختر خوب واسم پیدا کن.

میگه برو بابا حوصله ندارم

میگم پس خودم یه دختر خوب پیدا میکنم.

میگه خیلی خیلی بیجا کردی!!!

هیچی دیگه منتظرم یه دختر باایمان و نجیب و بااخلاق و خانواده دار

دست مامان و باباشو بگیره بیاد خواستگاریم!!!!!! *<img src=" />
دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 15:12
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کاش اون لحظه ای که یکی ازت می پرسه " حالت چطوره ؟ "
و تو جواب میدی " خوبم! "
کسی باشه که محکم بغلت کنه و آروم تو گوشت بگه :
" می دونم خوب نیستی
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 21:57
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

مامان بزرگم خیلی مذهبیه

یه روز یه مجله دستش بود گفت زمونه خیلی خراب شده واقعا

فساد جامعه رو گرفته !!

گفتم چی شده مگه مامان بزرگ

میگه بیا این مجله رو بــــبین ...

رفتم دیدم یه اقا با کت و شلوار صفحه ی سمت چپ بود

یه خانوم چادری هم صفحه سمت راست بود !

تعجب کردم گفتم خوب اینا مگه چشونه؟؟؟

گفت نگاه کن الان مجله رو میبندم این اقا میچسبه به خانومه!!

قیافه ی من در اون لحظه :| :| :| :|

حالا هی با دستاش مجله رو باز و بسته میکرد میگفت : میبینیشون؟

بازم من :| :| :| :|

دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 20:53
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
واسه پسر همسایمون اومدن تحقیقات پیش من. من هم گفتم من هر وقت دیدمش رفتار خوبی با دوست دختراش داشته
بد کردم به نظرتون؟
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 20:52
+3
محمد
محمد
وقتی از کسی عصبی هستی به خوبی هایی که به تو کرده فکر کن
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 20:51
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بابام داشت نماز میخوند ،یهو داد زد : الله اکبر ! الله اکبر !
دویدم گفتم:- چیه بابا در میزنن؟ میگه : الله اکبر !
- گوشیت زنگ خورد؟ میگه : الله اکبر !
- شام واست نگه داریم؟ میگه : الله اکبر !
- کسی طوریش شده ؟ میگه : الله اکبر !
- بو سوختگی میاد؟ میگه : الله اکبر !
- جک و جونور دیدی ؟ میگه : الله اکبر !
گفتم بابا خوب یکم راهنمایی کن !!
با عصبانیت داد زد : الله اکبر ! ( دستشو هم به علامت خاک بر سرت تکون داد !)
نمازش تموم شده میگه : یه ساعته میگم بزن کانال 36 ببینم امشب خرم سلطان داره یا نه چقدر تو خری آخه ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 20:46
+3
محمد
محمد

فقط باش.
همین که هستی کافیست..!
دور ازمن....
بدون من.!چه فرقی میکند؟...
گل میخری!...خوب است!!!!
برای من نیست؟
نباشد.....
همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک میشود کافیست....!
دلخوشم به این حماقت شیرین..... :(فقط باش.
همین که هستی کافیست..!
دور ازمن....
بدون من.!چه فرقی میکند؟...
گل میخری!...خوب است!!!!
برای من نیست؟
نباشد.....
همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک میشود کافیست....!
دلخوشم به این حماقت شیرین..... :(
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 19:53
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
این روزها دَرد زیاد اَست دَرمان هَم زیاد اَست

وَلی مَن حالِ خوب شُدَن را نَدارَم!!!! ...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 18:40
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ