یافتن پست: خوب

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هرکسی که بداند که نداند از همه داناتر است یک چیز را خوب می دانم و آن این است که هیچ نمی دانم هر که بداند درست چیست، دست به نادرست نمی زند .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 14:28
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
چیزی در سکوت می‌نویسی
همه‌مان را گرفتار حکمت خود می‌کنی
ما که سفید‌خوانی‌های تو را خوب می‌شناسیم.
تو چقدر ساده‌ئی که بر همه یکسان می‌باری
تو چقدر ساده‌ئی که سرنوشت بهار را روی درخت‌ها
می‌نویسی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 11:23
+5
mahdis nfs
mahdis nfs
سر صبی خیر سرم خواب بودم
بابام اومد تو اتاق داد زد : علــــــــــــــــــــی !!!!
همچی از جام پریدما نزدیک بود با سقف یکی شم
میگه:پاشو پسرم پاشـــــو نونوایی خلوته برو نون بگیر :)
"د آخه پـــــدر من!! پـــــدر خوبو مهربان؟ این فرزند آزاریت به کیییییییی رفته؟؟؟
خوووو خلوته برو بگیـــــر بیار.
دیگه چـــــرا منو از خواب گوگولی مگولیم بیدار میکنی
هان؟؟؟ هان؟؟؟ هان؟؟؟؟"
راستشو بخواین این جوابی بود که تو ذهنم بایگانی شد :(
و اما جوابی که دادم :
چشـــــــــــــــم بابا :|

چــه وضـــشـه آخــه
{-33-}{-33-}{-33-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 02:46
+9
alifabregas
alifabregas
غضنفر حیف نون رو تو خیابون میبینه که یه کیسه رو دوشش میبره ، میپرسه : چی تو کیست داری ؟ حیف نون : مرغه ، میبرم خونه ! اگه بگم چند تا مرغ تو کیسه داری یکیشونو بهم میدی ؟ حیف نون : تو بگو ، اصلا جفتشونو میدم بهت ! خوب اممممممممم ، پنج تا ؟ :| :| :|
دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 00:34
+6
-1
saqar
saqar
در CARLO
عشق واقعي.....”

پسرو دختر جواني سوار بر موتور در دل شب مي راندند. آنها عاشقانه كديگر را دوستداشتند.دختر جوان: يواش تر برو من مي ترسم!
پسر جوان: نه اين جوري خيلي بهتره!!
دختر جوان: خواهش ميكنم، من خيلي مي ترسم!
پسر جوان: خوب اما اول بايد بگي كه دوستم داري!!
دختر جوان: دوستت دارم،حالا ميشه يواش تر بروني!
پسر جوان: منو محكم بگير!
دختر جوان: خوب، حالا ميشه يواش تر بري!
پسر جوان: باشه به شرط اينكه كلاه كاسكت منو برداري و روي سر خودت بذاري، آخه نمي تونم راحت برونم، اذيتم ميكنه.روز بعد، واقعه اي در روزنامه ثبت شده بود: برخورد موتور سيكلت با ساختمان حادثه آفريد. در اين سانحه كه به دليل بريدن ترمز موتور سيكلت رخ داد،يكي از دو سرنشين زنده ماند و ديگري در گذشت. پسر جوان از خالي شدن ترمز آگاهي يافته بود. پس بدون اين كه دختر جوان را مطلع كند با ترفندي كلاه كاسكت خود را برسر او گذاشت و خواست تا براي آخرين بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند!!!!!
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 17:00
+6
saman
saman
در CARLO
ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ ﺳﻮﺳﯿﺲ ﮐﺎﻟﺒﺎﺱ ﺩﺍﺭﻩ

ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ،ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻣﻐﺎﺯﻩ

ﮔﻔﺖ : ۵۰۰ ﮔﺮﻡ ﮊﺍﻣﺒﻮﻥ ﻣﺮﻍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ

ﺩﻭﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :

ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ کیفیتشﺧﻮﺑه ؟

ﺩﻭﺳﺘﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ ، ﺑﺮﺍ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﯿﺒﺮﻡ

ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ ﺷﺪ ۷۰۰ ﮔﺮﻡ ، ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ؟

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺳﮕﻢ ﭼﺎﻕ ﻣﯿﺸﻪ،ﮐﻤﺶ ﮐﻦ!

ﺩﻭﺳﺘﻢ |:

خخخخخخخخ
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 14:03
+5
saman
saman
در CARLO
دﺧــتره تو فیسبوک پست زﺩﻩ :
دلم هوس هلو کرده :|
300 ﻫﺰﺍﺭ ﺗــــــــﺎ ﻻﯾﮏ ﺧـــﻮﺭﺩﻩ |:
3000 ﺗــــﺎ ﮐـــﺎﻣﻨﺖ ﮔﺮﻓﺘــــﻪ :|
ﯾﻪ ﺳـــﺮﯾـــﺎ ﻫﻢ ﭘــــﺎﯼ ﭘﺴﺖ جوﻥ ﺩﺍﺩﻥ !
ﯾﻪ ﺳـــﺮﯼ هم ﺍﺷﮏ ﺷـــﻮﻕ ﺭﯾـــﺨﺘﻦ !
ﺍﻭﻧـــﻮﺥ ﻣﻦ ﺍﯾــــﻦ ﺟـــﺎ مثلِ ﺷـــﺎﻃﺮ ﻧــﻭﻧﻮﺍ ﺗـــﻨﺪ ﺗﻨـــﺪ ﭘﺴﺖ
ﻣﯿــﺰﺍﺭﻡ ﮐﺴــﯽ ﻻﯾــﮏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ :|
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 13:25
+15
daniell
daniell
مطالبي که مي خونيد مکالمات تلفني واقعي ضبط شده در مراکز خدمات مشاوره مايکروسافت در انگلستان هست
*
مرکز مشاوره : چه نوع کامپيوتري داريد؟
مشتري : يک کامپيوتر سفيد...
*
مشتري : سلام، من «سلين» هستم. نمي تونم ديسکتم رو دربيارم
مرکز : سعي کردين دکمه رو فشار بدين؟
مشتري : آره، ولي اون واقعاً گير کرده
مرکز : اين خوب نيست، من يک يادداشت آماده مي کنم...
مشتري : نه ... صبر کن ... من هنوز نذاشتمش تو درايو ... هنوز روي ميزمه .. ببخشيد ...
*
مرکز : روي آيکن My Computer در سمت چپ صفحه کليک کن.
مشتري : سمت چپ شما يا سمت چپ من؟
*
مرکز : روز خوش، چه کمکي از من برمياد؟
مشتري : سلام ... من نمي تونم پرينت کنم.
مرکز : ميشه لطفاً روي Start کليک کنيد و ...
مشتري : گوش کن رفيق؛ براي من اصطلاحات فني نيار! من بيل گيتس نيستم، لعنتي!
*
مشتري : سلام، عصرتون بخير، من مارتا هستم، نمي تونم پرينت بگيرم. هر دفعه سعي مي کنم ميگه : «نمي تونم پرينتر رو پيدا کنم» من حتي پرينتر رو بلند کردم و جلوي مانيتور گذاشتم ، اما کامپيوتر هنوز ميگه نمي تونه پيداش کنه...
*
مشتري : من توي پرينت گرفتن با رنگ قرمز مشکل
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 12:39
+6
saman
saman
در CARLO
دختره سیزده چهارده سالشه استاتوس زده:
کسی قرص خواب و اعصاب خوب سراغ نداره؟
اونوخ من تا پونزده سالگی اسمارتیز میخوردم فک میکردم قرصه !{-17-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 12:36
+6
sara
sara
کم سرمایه ای نیست ؛ داشتن آدمهایی که حالت رابپرسند ! ولی .... از آن بهتر داشتن آدمهاییست ، که وقتی حالت را میپرسند ؛ بتوانی بگویی : خوب نیستم ... !! ...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 09:32
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ