یافتن پست: خوب

saqar
saqar
در CARLO
ﺧﻮﺏ ﺩﻗﺖ ﮐﻦ ﺟﺎﻟﺒﻪ!
ﺍﻭﻟﯽ:
ﭘﯿﺎﻡ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﺠﺎﯾﯽ
ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﺷﻮﻕ ﻣﯿﮕﯽ :ﻫﻤﯿﻨﺠﺎﻫﺎ ﻋﺸﻘﻢ
ﺩﻭﻣﯽ:
ﺷﺐ ﺩﯾﺮ ﺑﺮﯼ ﺧﻮﻧﻪ
ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﮐﺠﺎﯾﯽ، ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ
ﺗﺎ ﺍﺯ ﻧﮕﺮﺍﻧﯿﺶ ﮐﻢ ﺑﺸﻪ
ﻣﯿﮕﯽ : ﺍﻩ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﯾﮕﻪ
ﺍﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮﯾﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﺎﻓﺘﻪ ...
ﺩﻭﻣﯽ ﻣﺎﺩﺭﯾﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻋﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﻪ ...
ﺧﻮﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻦ ...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 18:03
+9
alireza
alireza
لئوناردو داوينچی موقع کشيدن تابلو "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد: ميبايست " نیکی" را به شکل "عيسی" و " بدی" را به شکل "يهودا" يکی از ياران عيسی که هنگام شام تصميم گرفت به او خيانت کند، تصوير می کرد. کار را نيمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پيدا کند. روزی دريک مراسم، تصوير کامل مسيح را در چهره يکی از جوانان يافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقريباً تمام شده بود؛ اما داوينچی هنوز برای يهودا مدل مناسبی پيدا نکرده بود… کاردينال مسئول کليسا کم کم به او فشار ميآورد که نقاشی ديواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جست و جو، جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی يافت. به زحمت از دستيارانش خواست او را تا کليسا بياورند، چون ديگر فرصتی برای طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهميد چه خبر است به کليسا آوردند، دستياران سرپا نگه اش داشتند و در همان وضع داوينچی از خطوط بی تقوايی، گناه وخودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند نسخه برداری کرد وقتی کارش تمام شد گدا، که ديگر مستی کمی از سرش پريده بود، چشمهايش راب
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 17:44
+11
saman
saman
در CARLO
حالا همه چیزعوض شده است

دخترک کبریت فروش بوتیک زده

سیندرلا کفش بیست سانتی به پا می کند

هایدی از ارایشگاه وقت می گیرد

کوزت دختر فراری شده

حنا در مزرعه ادای وینکس رادر می اورد

انشرلی موهایش را شرابی می کند

الیس دکلره می کند دلش می خواهد باربی شود

بانوتناردیه رفته بینی اش را عمل کند

اهای ژان والژان کجایی ؟

نان و پنیر دیروزمان را چیز برگر کردند!

این شعر مال دوست خوبم یاشار هستش
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 17:18
+6
puya
puya
نمیدونم فازت چیه؟
ولی ماله من خارجیه
9 دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 17:16
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
مدت هاست دلم احساس سنگینی می کند...

مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم ...

مدت هاست دلم نتوانسته خودش رو سبک کنه ...

مدت هاست دیگر در عمق قلبم کسی لانه ندارد ...

مدت هاست تمام باورم این است که هرچه بود تمام شد، چه خوب چه بد

نسیمی بود که وزید و رفت ...

مدت هاست دل تنگ بارانم ...

مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام ...

مدت هاست یاد گرفته ام بگویم، بنویسم خوبم تا بقیه بشنوند و بخوانند

و باور کنند که خوبم ...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 15:58
+8
saman
saman
در CARLO
رو دلم پا میذارم واسه از تو بریدن

واسه جدایی از تو و به ازادی رسیدن

دیگه شایسته نیستی واسه قلب صمیمیم

من که ازت گذشتم تو تنهایی نشستم

گاهی تنهایی خوبه واسه مرهم زخمها

دیگه این دل زخمیم نمیشه رام حرفات

میگی پشیمونی و بازم با دیگرونی

میگی میری از اینجا دلمو میسوزونی

اره لیاقت تو همون کسایی هستن

که قلبتو دزدیدن بعدم زدن و شکستن

شدی مثل پارادوکس دوستم داری یا نداری؟

خودتم نمیدونی میخوای بری یا بمونی

تو دنیای کوچیکت جای چشمای من نیست

میرم با دل تنهام خودت خواستی یادت نیست؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 15:20
+7
saman
saman
در CARLO
تو از عشق حرف نزن معنی عشقو نمیدونی
میگی دوستم داری اما میری و نمیمونی

اره میری ولی غم تو دلم اسیره سخته

شاید قسمت اینه اون که برات میمیره رفته

فقط وقتی میری نگو که کار روزگاره

قشنگیش همینه عشقت تو رو تنها میذاره

تو از عشق حرف نزن عشق معنی تازه نداره

میخوای بری برو دوست داشتن اندازه نداره

برو تو البوم خاطره هام عکساتو بردار

باید یادم بره عشقت همین بود بی کم و کاست

باید یادم بره روزای خوب و شاد برفی

باید یادم بره هر چی که میگفتی هر حرفی

خودت یه روز میای شاید یه ماه شاید یه سال یه قرن دیگه

بدون من چشم به راهتم ته قصه همینه
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 15:02
+7
saman
saman
در CARLO
دلم تنگ می شود،گاهی...

برای حرف های معمولی...

برای حرف های ساده...

برای چه هوای خوبی!

برای دیشب شام چه خورده ای؟

و چقدر خسته ام از "چرا؟"

...از" چگونه؟"

خسته ام از سوال های سخت،

پاسخ های پیچیده،

از کلمات سنگین،

...

فکر های عمیق،

پیچ های تند،

نشانه های با معنا،بی معنا...

دلم تنگ می شود؛

گاهی...

برای یک "دوستت دارم"ساده!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:16
+6
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
بالشت خودم را ترجیح میدهم،
چرا که شانه های امروزی مثل بالشت های مسافرخانه اند،
خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بودند!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 18:50
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
@saeed-rezakhani
سلامممممممممممممممممممم
چه عجب اینورا
خوش اومدی دوستم
6 دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 18:44
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ