یافتن پست: روشن فکر

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



توی یک چهار دیواری پشت یک پنجره پکی
از یک سیگار قهوه ای
تلخ خاطرات روشن شده
چقدر زود پاییز آمد زمستانی دیگر
بدون تو ورق خورد ...


دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 16:36
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


طفلی به نام شادی،
دیریست گمشده ست
با چشمهای روشن ِ براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما



دیدگاه  •   •   •  1392/10/2 - 17:42
+2
melika
melika
کامپیوتر رو روشن میکنی؛ صبر میکنی ویندوز بالا بیاد
یه قلوب از چاییتو میخوری
کلیک می کنی رو مای کامپیوتر
میری تو درایو g

یه سیگار روشن می کنی
میری تو مای پیکچر
یه پک سنگین
دنبال یه فایل قدیمی می گردی
یه پک سنگین دیگه
پیداش می کنی
بازش می کنی
یه پک دیگه
عکسا رو نگاه می کنی
یه لبخند میزنی به خاطراتی که زنده شدن و دارن جلوت راه میرن
میرسی به یه عکس . . .
این عکس یه اشکالی داره

یه پکــ سنگین . .
نه دو تا پکــ سنگیـــن
نمی خوای قبول کنی
جای یکی تو زندگیت خالیه
"دقیقا همونی که توی عکس خودشو چسبونده بهت"

محو عکسی
کم کم داغی سیگار دستتو میسوزونه
به خودت میای
سیگارو تو جاسیگاری خاموش می کنی
کامپوتر رو خاموش می کنی
خودتو پرت میکنی روی تخت
چشاتو می بندی و زیر لب میگی:
.
.
.
عجب تی شرتی بود حیف که گمش کردم
1 دیدگاه  •   •   •  1392/10/2 - 09:30
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دقت کردین جدیدا آقایون خیلی خانوم شدن! تلویزیونو که روشن میکنی هر شبکه ای که میزنی یکیشون داره آشپزی یاد میده!
دیدگاه  •   •   •  1392/10/2 - 09:01
+2
be to che???!!
be to che???!!

تولد انسان روشن شدن کبریتی است


و مرگش خاموشی آن !

بنگر که در این فاصله چه کردی؟؟؟

گرما بخشیدی...؟

یا

سوزاندی...

 

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:20
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



زمستون خیلی خوبه
وقتی
دلت گرفته،بغض داری،دلتنگی...
وقتی خونه جایی واست نداره
سیگار رو روشن می کنی
می زنی به خیابون
قدم می زنی
آدما، آبی که از چشم و دماغت
روان شده رو میزارن
روی حساب سردی هوا

زمستون خیلی خوبه ...!


3 دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 16:00
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



یلدا است
بگذاریم هر چه تاریکی هست
هرچه سرما و خستگی هست
تا سحر
از وجودمان رخت بربندد
در این شب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست
شب یلدا پیشاپیش مبارک!


دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 16:12
+4
mohammadsh91
mohammadsh91
اینروزا سیگارمو نصفه میکشم...بیاد رفیقی که همیشه میگفت:ی نخ روشن کن دوتای بکشیم
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 12:01
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


امروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار 


بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا 


برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر 


کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی 


می خواستی بپوشی.وقتی داشتی این طرف و آن طرف می 


دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که 


و به من بگویی:سلام؛اما تو خیلی مشغول بودی.یک بار مجبور 


شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه 


روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پ[!].خیال کردم 


می خواهی با من صحبت کنی؛اما به طرف تلفن دویدی و در 


عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی. 


روز با صبوری منتظر بودم.با اونهمه کارهای مختلف گمان می کنم 


که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی.متوجه شدم قبل از نهار 


هی دور و برت را نگاه می کنی،شاید چون خجالت می کشیدی 


که با من حرف بزنی،سرت را به سوی من خم نکردی. تو به خانه 


رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن 


داری.بعد از انجام دادن چند کار،تلویزیون را روشن کردی.نمی دانم 


تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می 


دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در 


حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش 


لذت می بری...باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی 


که تلویزیون را نگاه می کردی،شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت 


نکردی. موقع خواب...،فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آن


که به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی ، به رختخواب رفتی 


و فوراً به خواب رفتی.اشکالی ندارد.احتمالاً متوجه نشدی که من 


در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم،بیش از آنچه تو 


را می کنی.حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با 


دیگران صبور باشی.من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت 


هستم.منتظر یک سر تکان دادن،دعا،فکر،یا گوشه ای از قلبت که 


باشد. خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته 


.خوب،من باز هم منتظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو...به امید 


شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی. آیا وقت داری که این را 


برای کس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه،عیبی ندارد،می فهمم و 



هم دوستت دارم. روز خوبی داشته باشی!




دوست و دوستدارت:خدا

دیدگاه  •   •   •  1392/09/21 - 18:38
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از فانتزی هام اینه که این مسعود روشن پژوه رو بندازم تو یک استخر پر از تمساح و بعد بگم حالا بیا بیرون. یک و یک و یک ، دو و دو دو سه و سه
دیدگاه  •   •   •  1392/09/20 - 18:57
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ