یافتن پست: ندارم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود

از هرچه زندگیست دلت سیر میشود

کاری ندارم از که ،کجایی،چه میکنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 19:08
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺍﻻﻥ ﺑﺎﺧﺒﺮ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ















ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ ﺗﻮ ﺗﻠﻪ :))















ﮐﺎﺵ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﯼ





















ﻋﻤﻪ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ :))




















ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﻋﻤﻢ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺵ
































ﻣﻦ ﯾﻪ ﭘﺮﻧﺪﻡ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭم

















ﯾﻪ ﺗﻮﭖ ﺩﺍﺭﻡ ﻗﻠﻘﻠیه















ﺍﺻﻦ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﭼﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ... ؟؟؟
















ﭼﻄﻮﺭﯼ؟















بیا دوری کنیم از هم















دوسم دالی

















. ﯾﻮﻫﻮ

















ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﮐﺮﻡ ﻣﯿﺮﯾﺰﻥ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﯽ؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 18:12
+3
nanaz
nanaz
در CARLO

اینقدر تو یونی جمله های عاشقونه خوندم یه مدته فکر میکنم عاشق شدم! جمله ها رو میخونم وفقط گریه میکنم یادم میره بچه هارو لایک کنم!
فقط نکته اینجاست نمیدونم عاشق کی شدم من حوصله ندارما هر که هست خودش بیاد بگه





دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 16:57
+6
saman
saman
غم زمانه خورم يا فراق يار كشم به طاقتي كه ندارم كدام بار كشم
نه قوتي كه توانم كناره جستن از او نه قدرتي كه به شوخيش در كنار كشم

نه دست صبر كه در آستين عقل برم نه پاي عقل كه در دامن قرار كشم

ز دوستان به جفا سيرگشت مردي نيست جفاي دوست زنم گرنه مردوار كشم

چو ميتوان به صبوري كشيد جور عدو چرا صبور نباشم كه جور يار كشم
شرابخوردة ساقي ز جام صافي وصل ضرورت است كه درد سر خمار كشم
گلي چو روي تو گر در چمن به دست آيد كمينه ديده سعديش پيش خار كشم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 12:24
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

“دوستت دارم” 

و تاوان آن هرچه باشد   باشد ...


دوستت خواهم داشت

بیشتر از دیروز 

باکی ندارم از هیچ کس 

که تو را دارم


دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 13:18
+3
saman
saman

از پرده پا بیرون منه، خجلت مده مهتاب را



بر هم مزن ای نازنین، تصویر صاف آب را



گفتم بخوابم تا دمی، زاندیشه ات فارغ شوم



لیکن تو بر هم میزنی، نیلوفران خواب را



کمتر به وصلم وعده ده، طاقت ندارم شوق را



ریگی پریشان می کند، اندیشه مرداب را



گر برقع از رو بر کنی، هنگام شب ای چون پری



صد پاره بینی از حسد، پیراهن مهتاب را



بردار یک دم آینه، رخساره خود را نگر



تا سر زنش کمتر کنی، دیگر تو شیخ و شاب را



بر نیل چشـمت می زنم، موسای سرگردان دل



خواهم اگــر آرم به کف، درّدانه های ناب را

دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 13:11
+3
saman
saman

دل من كوره ي سوزان عشق است


دلم سوگند پاكش جان عشق است


دلم اين عاشق شوريده‌ي مست


نمك پرورده‌ي دامان عشق است


دريغا چشم بينايي ندارم


ببين جز جان رسوايي ندارم


اگر رد مي كني رد كن ولي من


بجز در گاه تو جايي ندارم


بجز در گاه تو جايي ندارم


پريشان خاطرم مست تويوم مو


قسم برغم كه پا بست تويوم مو


اگر شوريده حال و بي قرارم


نمك پرورده‌ي دست تويوم مو


نمك پرورده‌ي دست تويوم مو

خداوندا دلي دارم اتش سوز


كه نه در شب بود تابش نه در روز


ز بعد مردنم اي آتش عشق


كنار گور من شمعي بيافروز


ز بعد مردنم اي آتش عشق


كنار گور من شمعي بيافروز


شب از نيمه گذشت و ديده باز است


چرا امشب شبم دور و دراز است


وضو كن با سرشك چشمم اي دل


كه امشب فرصت راز و نياز است


كه امشب فرصت راز و نياز است


دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 12:36
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


پشتــ پنجرهــ تنهایے هایمــ را تماشا مےکنمــ روزهایے کهــ بےتفاوتــ گذشتمــ از کنار خاطراتــ حســ نوشتنــ ندارمــ فقطــ خواستمــ بگمــ تنهاییاتو مرور کنــ شاید قلبے را جا گذاشتهــ باشے . . .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 22:48
+6
saman
saman

در آسمان درها نهی در آدمی پرها نهی


 


                        صد شور در سرها نهی ای خلق سرگردان تو


عشقا چه شیرین خوستی عشقا چه گلگون روستی


                           عشقا چه عشرت دوستی ای شادی اقران تو


ای بر شقایق رنگ تو جمله حقایق دنگ تو


                               هر ذره را آهنگ تو در مطمع احسان تو


ای خوش منادی‌های تو در باغ شادی‌های تو                         


                  بر جای نان شادی خورد جانی که شد مهمان تو


من آزمودم مدتی بی‌تو ندارم لذتی          


                           کی عمر را لذت بود بی‌ملح بی‌پایان تو



                                          (مولانا)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 18:11
+4
saman
saman

به نسيمی همه راه به هـــم می ‌ريزد


کی دل سنگ تو را آه به هم می ‌ريزد؟


سنگ در برکه مـی ‌اندازم و مـــی ‌‌پندارم


با همين سنگ زدن، ماه به هم می ‌ريزد


عشق بر شانه هم چيدن چندين سنگ است


گاه مــی ‌ماند و ناگاه بــــه هـــــم مــــی ‌ريزد


آن چه را عقل به يک عمر به دست آورده است


عشق يک لحظه کــــــوتاه به هــــــــم می ‌ريزد


آه، يک روز همين آه تــــــو را می گيرد


گاه يک کوه به يک کاه به هم می ‌ريزد

(نجیب زاده)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 15:13
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ