همه نابغه ها يکي يکي از بين ما رفتند
سعدي , حافظ , ابن سينا , منم حال خوشي ندارم... :دی

جواب کوتاه گلشیفته به سلحشور
سلام آقای فرج الله سلحشور
من گناه کردم ؛
مردم بدن برهنه من را دیدند ولی هنوز دوستم دارند ؛
ولی تو که حضرت ایوب هم شدی همه ازت متنفرند
می دانی چرا؟
چون من چیزی برای پنهان کردن ندارم
اما تو زیر پوستت یک شهر ریا پنهان کرده ای

گلشیفته فراهانی

هرگاه صدای جدیدی سلام می کند
تپش قلب می گیرم!
من دیگر کشش خدا حافظی ندارم
مرا ببخش
که جواب سلامت را نمی دهم!!...

چهار شنبه سوری بیشتر با چی حال می کنی؟

1. پریدن از رو آتیش
2. نارنجک
3. یه مهمونی توپ با مخلفات
4. سیگارت ، کپسول ، بمبک ، فشفشه ، منور و چیزای بی خطر
5. یک بطری مشروب مست کنیم بریم دور دور
6. خونه که خالی میشه زنگ بزنم عشقم بیاد اینجا
7. اصلا حال بیرون رفتن ندارما
8. به تو چه فضول
9. برم بیرون فقط نگاه کنم همین
10. قاشق زنی
11. ککتل مولوتف
12. خونه ها که خالی میشه بریم دزدی
13. برم قبرستون
14. رقص دور آتیش
15. با رفیقا جمع شیم یه جا علف و تونی بزنیم نشه کنیم
16. بشینم خونه فیلم های کانالای جمهوری اسلامی ببینم
17. به درس و مشقم برسم
18. کپه مرگم و بزارم
19. سیم ظرف شویی آتیش بزنم بچرخونم
20. پس آرمانهای امام راحل چی میشه؟ [!] آمریکا ، [!] اسرائیل ، [!] منافق.

هیچ انتظاری از کسی ندارم

و این نشان دهنده ی قدرت من نیست؛

مسئله، خستگی از اعتماد های شکسته است ...!!

بعد از آبان ماه تصمیم گرفتم دیگه کسی دوست نداشته باشم اون از خانواده اون هم از خیانت که به من شد .ولی درس های زیادی گرفتم که چون قیافه و پول نداری پس هیچی نداری.دیگه تصمیم گرفتم اشیا رو دوست داشته باشم و با اون ها ارتباط خوبی برقرار کنم.که اون هم این بی شعور ماشین من و برداشت رفت زیر خاور .چقدر این ماشین دوستش داشتم از همچیز که توی دنیا دارم بیشتر دوستش داشتم.دیگه شانس که من ندارم.ولی جالبه که خاور هم خسارت دید..این برای من خیلی جالب بود.

گمونم افسرده شدم,
اصلا از اومدن عید خوشحال نیستم.
هیچ حسی بهش ندارم!:-(

به سراغ من اگر می‌‌آیی
نیا! اعصاب ندارم توام گیر میدی!
میزنم شل و پلت می‌کنم بعد میگی‌ طرف اخلاق نداره!

"کوروش کبیر"

((من برای متنفر بودن از کسیکه از من متنفر است وقت ندارم
من گرفتار دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند))

"نیمه اسفندماه روز عشق و مهرورزی ایرانیان باستان "

چشمانم غرق در اشکهایم شده ....
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ....
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد...
انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم...
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران ن...بودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ....
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام....
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم....
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟