سیاهه ای از آسمان
خبر مرگ....
چه كسي خواهد ديد مردنم را بي تو؟
بي تو مردم،مردم!
گاه مي انديشم خبر مرگ مرا با تو چه كسي ميگويد؟
آن زمان كه خبر مرگ مرا مي شنوي
روي تو كاشكي مي ديدم!
شانه زدنت را بي قيد
و تكان دادن دستت كه مهم نيست زياد!
و تكان دادن سر را
كه عجيب! عاقبت مرد؟
افسوس...
كاشكي مي ديدم
من به خود مي گويم
چه كسي باور كرد جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاكستر كرد!!!
حميد مصدق
چه كسي خواهد ديد مردنم را بي تو؟
بي تو مردم،مردم!
گاه مي انديشم خبر مرگ مرا با تو چه كسي ميگويد؟
آن زمان كه خبر مرگ مرا مي شنوي
روي تو كاشكي مي ديدم!
شانه زدنت را بي قيد
و تكان دادن دستت كه مهم نيست زياد!
و تكان دادن سر را
كه عجيب! عاقبت مرد؟
افسوس...
كاشكي مي ديدم
من به خود مي گويم
چه كسي باور كرد جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاكستر كرد!!!
حميد مصدق