محسن رضایی ناظمی
از حیف نون میپرسن شیری یا روباه؟ میگه مگه خر چشه؟
محسن رضایی ناظمی
دم دستشویی عمومی ایستاده ام تا نفر قبلی بیاد بیرون، اومده بیرون، می بینه دارم پیچ و تاب می خورم می گه دستشویی داری؟ پـَـ نه پَــ، دارم با صدای موزیکی که نواختی تمرین رقص عربی می کنم!
محسن رضایی ناظمی
کله صبحی رفیقم میخواست بیاد درس بخونیم، بهش زنگ زدم گفتم دوتا نون هم بگیر بیار. گفت واسه صبحونه؟ پـَـ نه پَــ، واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون!
محسن رضایی ناظمی
آدما مثل يه كتاب مي مونن كه تا وقتي تموم نشن براي ديگران جذابن پس سعي كن خودتو جلوي ديگران تند تند ورق نزني تا زود تموم بشي براي اينكه وقتي تموم بشي مطمئن باش مي رن سر يه كتاب ديگه مهرباني را در کودکي يافتم که آبنباتش را به درياچه نمک انداخت تا شيرين شود انقدر براي غربت تک دانه موي سفيدم غصه خوردم که تمام موهايم سفيد شد بيچاره آن خروسي که با صداي ساعت شماطه دار از خواب برمي خيزد خوش به حال آن موجود راحتي ،که شيطان برايش درد دل مي کند . سالهاست که کاممان را با حقيقت هاي تلخ شيرين مي کنيم
محسن رضایی ناظمی
اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است محبتشان نسبت به يکديگر نامحدود مي شود.
محسن رضایی ناظمی
پس از مرگ ، بر گورم بيا ، مبادا از گورستان خاموش شهر وحشت كني ، آنجا در زير خاك قلبي آرام خفته است ، آنجا چشماني در انتظار تو بيهوده نهفته است ، آنجا اشك واحساس با هم آميخته است ، پس از مرگ من اگر كسي را ديدي كه شبيه من بود مرا به ياد بياور ، اگر شمعي را ديدي به ياد من باش ، اگر ترانه اي سرودي كه زيبا و غم انگيز بود به ياد من آن را زمزمه كن ، آري زيبايم پس از [!] گورم بيا ، و علفهاي هرز را از گورم دور كن ، خاك سرد گورم را بر سينه ات بفشار كه قلب من تپش قلب تو را احساس خواهد كرد .