بوسه وقتی داغ باشد دل بریدن مشکل است
در دل آتش که باشی پرکشیدن مشکل است
گرچه من آغاز کردم این جدایی را ولی
جام زهری را به میل خود چشیدن مشکل است
دل بریدن از رفیقت گرچه کاری ساده نیست
حال او را از رقیبانت شنییدن مشکل است
سیب تا وقتی که در شاخه بماند می رسد
وقتی از اصلت جدا باشی رسیدن مشکل است
مثل آن جاشو که لنجش سمت طوفان می رود
تا پر از دل شوره هستم آرمیدن مشکل است
هم چو مرغی در قفس باشد دلت بی بال و پر
با چنین حالی که دل دارد تپیدن مشکل است
هر چه کردم تا بگویم حرف آخر را نشد
نقش ناقص را که می ماند کشیدن مشکل است
شاعر : مرتضی جهانگیری اکبری