شب چو بوسیدم لب گلگون او گشت لرزان قامت موزون او
4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1390/10/30 - 19:06
دیدگاه
bazargan

شب چو بوسیدم لب گلگون او
گشت لرزان قامت موزون او
روی خود پوشید باگیسوی خویش
ماه را پوشید با گیسوی خویش
گفتمش ای روی تو صبح امید
در دل شب بوسه مارا که دید
قصه پردازی در این صحرا نبود
چشم غمازی به سوی ما نبود
غنچه خاموش او چون گل شکفت
بر من از حیرت نگاهی گرد وگفت
با خبر از راز ما گردید شب
بوسه ای دادیم وآن را دید شب
بوسه را شب دیدو با مهتاب گفت
ماه خندید و به موج آب گفت
موج دریا جانب پارو شتافت
راز ما گفت و به دیگر سو شتافت

1390/10/30 - 19:06

(4 )