محمد حسن کاظمی
پسرخاله م کلاس چهارمه تو [!] سه تا دوست دختر داره! من همسن اين بودم ظهرا تلويزيونو از برق ميکشیدم سمندون از توش نياد بيرون بخورتم ....
محمد حسن کاظمی
اعضاى بدن تصميم ميگيرن براى خودشون رئيس جمهور تعيين كنن. مغر و قلب رو كانديد ميكنن. باسن ميگه منم نامزد ميشم رأى گيرى شروع ميشه و قلب با اكثريت آرا رئيس جمهور ميشه ًبه باسن بر ميخوره و ميگه من بايد رئيس جمهور بشم و أعضاء قبول نميكنن باسن هم ميگه حالا كه اينطور شد منم ديگه كار نميكنم! ديگرون بهش ميگن کار نکن! روز اول همه تحمل ميكنن و روز دوم هم همينطور روز سوم ميبينن نميشه به همه جا داره فشار مياد كليه. كبد. قلب. مغز همه داره از كار ميافته ميرن پيش باسن ميگن: کار کن! اونم ميگه نه کار نمیکنم ميگن بابا کار کن همه داريم از كار ميافتيم باسن ميگه به شرطى كه رئيس جمهور بشم همه ميگن باشه تو رئيس جمهور باسن ميگه خوب حالا من بايد چيكار كنم أعضا ميگن هیچی تو فقط برین!!! :-) و اینطور شد که رییس جمهور فقط این کار را خوب بلده
آخرین ویرایش توسط
0921903413 در [1393/06/25 - 14:49]
محمد حسن کاظمی
خانومه بچش رو می فرسته نارنگی بخره.
بچه میره با خیار میاد.برش می گردونه با بادمجون میاد.برش می گردونه با کدو میاد.
خانومه پا میشه بره ببینه چه خبره.
میوه فروشه میگه:آخه بچت می گفت لا لنگی می خوام