Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
درجه:پزشک معتمد بیاتویونی [اطلاعات]

       
فوق تخصص بیماریهای خاص و صعب العلاج در حیطه درمان در پزشکی شرقی

امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+25

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 50656
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
2141 پست
مرد - متاهل
1357-05-18
حالت من: مهربون
دکترا و بالاتر
Director-General of the UNMA
اسلام
ايران - تهران
با خانواده
رفته ام
نميکشم
علوم وفلسفه شرقی
Subjective Physic
Nokia
سمند ال ایکس
181 - 105
un-ma.com
a-sh-f@live.com
09128890948
50

دوستان

(98 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(17 گروه)

برچسب ‌های شخصی

برچسب ‌های کاربردی

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

پزشک معتمد بیاتویونی
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گلفشانی میکند ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمکپرانی میکند نای ما خاموش ولی این زهرهی شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی میکند گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان با همین نخوت که دارد آسمانی میکند سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی میکند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران میرسد با من خزانی میکند طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:42
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

نیا باران ،
زمین جای قشنگی نیست ،
من از اهل زمینم
خوب میدانم که گل در عقد زنبور است
ولی سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوست میدارد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:41
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

کسی یادش نبود اینجا یه گندمزار کوچیکه مسیر خوشه های زرد تو مشت باد تاریکه
***
کلاغ از مزرعه دل کند مترسک از وسط تا شد کسی چیزی نگفت اما خبر مشهور صحرا شد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:40
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من پشیمانم از آن عشق که پستم می کرد  
بر زبانهای شما دست به دستم می کرد  
مثل احساس کسی سنگ شدم ای مردم
 
تازه با فاصله همرنگ شدم ای مردم  
یک نفر میوه احساس مرا چیدو گذشت
 
گریه ی نیمه شب روح مرا دیدو گذشت
 
یک نفر گریه ی عاشق شدنم را خندید  
لحظه ناب شقایق شدنم را خندید  
من از آن عشق که می مرد حکایت کردم

به خدایی که تو را برد شکایت کردم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:39
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دیرگاهیست که تنها شده ام /
قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است /
باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئینه ز من با خبر است /
که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم /
همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید /
تا نبینم که چه تنها شده ام

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:37
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

مهربانی کیمیا شد همدلی دیریست مرده
سرفرازی را چه داند
سربه زیری سر سپرده

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:36
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

یک نفس یاد خدا یک سبد خاطرآسوده و شاد
یک بغل شبنم آرامش صبح
یک هزار آیینه از جنس دعا
همه تقدیم تو باد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:35
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

زندگی زیباست زشتی های آن تقصیر ماست
در مسیرش هر چه نا زیباست آن تدبیر ماست

زندگی آب روانی است روان می گذرد
آن چه تقدیر من و توست همان می گذرد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:34
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

باز کن پنجره ها را ای دوست هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت برگ ها پژمردند تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست توی تاریکی شب های بلند سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:31
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

در آغوشم بودی! قطره اشکی بر گونه ات لغزید خواستم با انگشتانم آن قطره اشک را پاک کنم اما...! اما، آن قطره اشک برای انگشتانم آشنا بود ... آشنا بود...؟ یادم آمد....! آن هنگام که خداوند تو را می آفرید خاک تو را با اشکهای من سرشت، راستی به گونه های خیس من نگاه کن، اشکهای من برای انگشتان تو آشنا نیست!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 12:23
+3