رضا
دستم نمی رسد که تو را دست چین کنم، این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند.........................
رضا
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را شب همه شب انتظار صبح رویی میرود ..................
رضا
تنها غمگین نشسته با ماه در خلوت ساکت شبانگاه اشکی به رخم دوید ناگاه روی تو شکفت در سرشکم دیدم که هنوز عاشقم آه * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
رضا
خدایا شرح غم خواندن چه سخت است ز داغ لاله پژمردن چه سخت است نمیدانی که با دست بریده ز پشت اسب افتادن چه سخت است اگر تیری درون چشم باشد نمیدانی زمین خوردن چه سخت است نمیدانی که با چشمان خونین جمال فاطمه دیدن چه سخت است کنار علقمه با مشک خالی ببین شرمنده گردیدن چه سخت است
رضا
انتظار خيلي قشنگه توي چشماي زمونه واسه اون كسي كه قدر انتظارو خوب ميدونه........................
رضا
می نویسم: " د ی د ا ر" تو اگر بی من و دلتنگ منی یك به یك فاصله ها را بردار
رضا
نه در رفتن حرکت بود نه در ماندن س[!]. شاخه ها را از ریشه جدایی نبود و باد سخن چین با برگها رازی چنان نگفت که بشاید. دوشیزه ی عشق من مادری بیگانه است و ستاره پر شتاب از گذرگاهی مایوس بر مداری جاودانه می گردد. احمد شاملو
دستم نمی رسد که تو را دست چین کنم،
1390/10/20 - 08:41این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند
وقتی گل انار لبت قسمت من است ،
پائیز از علاقه ی من کم نمی کند
یک سیب سرخ،سهم پدر بود و نصف کرد
دادش به توکه نصف کنی با من و...چه بد!
حواٌ شدم که مال تو باشم ، ولی خدا
من را شریک بچه ی آدم نمی کند
برفم که ذره ذره مرا ذوب میکنی
در آخرین سپیده دم قلٌه ی نگاه
هر کس که گر گرفته در آغوش گرم تو
دیگر توجهی به جهنٌم نمی کند
از شعر دم نزن! تو که شاعر نمی شوی!
خامم که عاشقت شده ام، نه؟! بگو بله!
از او که پای خوب و بدت ایستاده است
جز دل چه خواستی که فراهم نمی کند؟
باشد، بتاز اسب خودت را ، ولی سکوت
تنها جواب رج رج شلاقهای تو
بی زحمت چمن به تو آوردهام پناه ،
اسبی که رام عشق تو شد رم نمی کند