در پي ممنوعيت حضور خانومها در پيست هاي اسكي بدون سرپرست قانوني ( همسر يا پدر ) اونايي كــه دوســت دارن بـــرن اســـكــــي در خــــدمــتـــشـــونـــيـــم ... نقش شوهر رو بازي مي كنيم ... اول از همه يه شارژ 2000 توماني ايرانسل مسيج ميكني تا 48 ســاعت بــــعـــدش زنــــگ مــيـــزنـــم بـــهـــت باهـــات قــــــرار مـــــــيــــــــزارم ... اگه ماشين خودم بيارم 30000 تومان مــيگيرم ،اگه ماشين خودت بياري 25000 تومان ميگيرم ، اگه دو نفرين ميتونم واسه يكيتون بابا شم واسه اونيكي شوهر كه اينجوري با تخـــفــيـــف مـــيـــشـــه 50000 تومـــان ... اگه با تريپ و قيافت هم حال كنم دفـــعــه بـــعـــد مـجــاني ميام باهات ... مسيج الكي نزنين كه جواب نميدم !!! :)))))))))

امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+35

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 26916
ebrahim
490 پست
مرد - مجرد
1370-04-17
حالت من: عصبانی
فوق ديپلم
رستوران
اسلام
ايران - تهران
با خانواده
نرفته ام
نميکشم
1100
177 - 65
ebi_souri110@yahoo.com
09372301203

توسط اين کاربران ايگنور شده است

دوستان

(104 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(24 گروه)

برچسب ‌های کاربردی

ebrahim
ebrahim
دﺧﺘﺮ: ﺳـﺎﻋﺖ ﭼﻨﺪﻩ؟ ﭘﺴﺮ: ﺳـﺎﻋﺖ ﭼﻨﺪﻩ؟ ﺩﺧﺘﺮ: ﺩﯾـﻮﻭﻧﻪ ﺷﺪﯼ؟ ﭘﺴﺮ: ﺩﯾـﻮﻭﻧﻪ ﺷﺪﯼ؟ ﺩﺧﺘﺮ: ﭼـﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﭘﺴﺮ: ﭼـﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﺩﺧﺘﺮ: ﺩﻭﺳـﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﭘﺴﺮ: ﺳـﺎﻋﺖ چهار ﻭ سي ﻭ هشت دقيقه !!!{-7-}{-7-}{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/13 - 12:54
ebrahim
ebrahim
زن با عصبانیت پای تلفن : "این موقع شب کدوم گوری هستی تو؟!" مرد : "عزیزم ، اون فروشگاه طلافروشی رو یادته که از یه انگشتر الماس نشان ش خوشت اومده بود و گفتی برات بخرم،اما من اون روز پول نداشتم ولی بهت گفتم که روزی حتما این انگشتر مال تو میشه عزیزم...؟!" زن با صدای ملایم و خوشحالی بسیار : " بله عشقم..." مرد : "من الان تو رستوران بغل دستیش دارم شام میخورم" {-7-}{-7-}{-7-}{-7-}{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/13 - 00:15
ebrahim
ebrahim
مجنون و مرد نمازگزار روزي مجنون از سجاده شخصي شخصي عبور مي کرد. مرد نماز راشکست وگفت:مردک! درحال رازو نياز باخدا بودم تو جگونه اين رشته را بريدي؟ مجنون لبخندي زد و گفت:عاشق بنده اي هستم و تو را نديدم و تو عاشق خدايي و مرا ديدي!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/12 - 23:59
+2
ebrahim
ebrahim
آقا! میشه به خاتمتون نگاه کنم جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... گه می خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ... جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/12 - 23:40
ebrahim
ebrahim
سلام. من ebrahim هستم، از اعضای جدید ... :)
دیدگاه  •   •   •  1390/10/12 - 19:48