هنگام دیدن چشمانت.... بعد از مرگم گرمای دستانم را حس نخواهی کرد دستانی که روز وشب رو به آسمان برای لبخندت دعا می کردند بعد از مرگم صدایم را نخواهی شنید.... صدایی که گرچه از غم پر بود اما شنیده می شد
خدایا بگو هرگز سفر کردی ، سفر با چشم تر کردی – خدایا اگه تو درد عاشقی رو میکشیدی ، تو هم زجر جدایی به تلخی می کشیدی اگه چون من به مرگ آرزوها می رسیدی – پشیمان می شدی از اینکه عشق رو آف[!].