امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+5

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 8401
محمد حسین هذبی
34 پست
1363-12-22
ليسانس
شرکت پخش محصولات آرایشی ، بهداشتی ، گیاهان دارویی ، مکمل های غذایی و دارویی
اسلام
ايران - تهران - پیروزی
با خانواده
رفته ام
ميکشم
ندارم
تئاتر ، سینما و طبیعت گردی
175 - 82
mhhazbi@ymail.com
09196014484

دوستان

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(12 گروه)

برچسب ‌های کاربردی

محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
وقتی خاطره های آدم زیاد میشه ، دیوار اتاقش پر عکس میشه.... ولی همیشه دلت واسه اونی تنگ میشه که نمیتونی عکسشو به دیوار بزنی
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 00:50
+4
محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
انسان مجبور نیست حقایق را بگوید ولی مجبور است چیزی را که می گوید حقیقت داشته باشد
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 00:49
+5
محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
مهربانی را زمانی دیدم که کودکی می خواست آب شور دریا را با آبنبات چوبی خود شیرین کند.
2 دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 00:48
+6
محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
ساکت که ميماني ، ميگذارند به حساب جواب نداشتنت. عمراً بفهمند داري جان ميکني تا حرمتها را نگه داري
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 00:47
+5
محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
رفتم تو آشپزخونه ميبينم داداشم در يخچالو بازو بسته ميكنه، بهش ميگم چكار ميكنى، دَرُ شكوندي.... ميگه دارم رِفرِش ميكنم شايد يه چيز جديد بهش اضافه بشه
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 00:45
+2
محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
برای یک زن زیاد مهم نیست شوهرش کجاست همینکه بدونه به شوهرش خوش نمیگذره براش کافیه!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 00:44
+1
محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
خداوندا من با تمام کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم و آن هم خدای است که من دارم و تو نداری . . .
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 00:43
+4
محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
اگر خاموش باشی تا دیگران به سخن بیارنت بهتر از اینه که در حال سخن گفتن دیگران خاموشت کنن...
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 00:42
+3
محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
پسر گرسنه اش می شود شتابان به طرف یخچال می رود در یخچال را باز می کند عرق شرم بر پیشانی پدر می نشیند پسرک این را می داند دست می برد بطری آب را بر می دارد کمی آب در لیوان می ریزد صدایش را بلند می کند " چقدر تشنه بودم " پدر می سوزد از شـــرمـــنـــدگـــی اما میفهمد پسر کوچولو اش بزرگ شده است
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 00:42
+3
محمد حسین هذبی
محمد حسین هذبی
دلگیرم از مرغهایی که دانه خوردنشان پیش ما بود و حالا برای دیگران تخم می گذارند...برو مرغ من اما می دانم بوی کباب شدنت روزی به مشامم میرسد
دیدگاه  •   •   •  1390/10/17 - 00:40
+1
صفحات: 1 2 3 4 پست بیشتر