جمع می شوی توی انگشت هام...
توی گلوم،
توی چشم هام،
اما نمی شود...!
نه می توانم بنویسمت،
نه فریادت بزنم
و نه حتی بگریمت...!
گاهی...
آنقدر کمت دارم،
که فقط می توانم
نبودنت را بمیرم...!!!
جمع می شوی توی انگشت هام...
توی گلوم،
توی چشم هام،
اما نمی شود...!
نه می توانم بنویسمت،
نه فریادت بزنم
و نه حتی بگریمت...!
گاهی...
آنقدر کمت دارم،
که فقط می توانم
نبودنت را بمیرم...!!!
و از مردم به تنهایی پناه می برم!
راست می گفتی نیما!
تو بمان در شهرت
... .
از زنــدگــی ......
از آیــنده ........
از راه نــــرفته ........
از خواب نـــدیده ........
از تو از مـــن از همـــه کس ......
می تــــــرســـم !!!!!
سر خاک من …!!
اونی که بیشتر اذیتم کردش بیشتر گریه می کنه…!!
اونی که نخواست منو ببینه بالاخره میاد دیدن جنازم …!!
اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو می گیره …!!
اونی که بهم سلام نمی کرد میاد برای خداحافظی…!!
چه روز قشنگیه اون روز همه هستن …!!
حیف که خودم نیستم…