گفتم: خدايا سوالي دارم گفت: بپرس...... ...... گفتم: چرا هر موقع من شادم، همه با من ميخندن، ولي وقتي غمگينم كسي با من نميگريد ؟ گفت: خنده را براي جمع آوري دوست و غم را براي انتخاب بهترين دوست آفريدم. ----------------------------------------- Like یادتون نره.

امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+66

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 47537
saman
1970 پست
مرد - مجرد
1371-03-25
حالت من: عصبانی
فوق ديپلم
دانشجو
اسلام
ايران - تهران - تهران
با خانواده
نرفته ام
نميکشم
دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شرق
کامپیوتر-نرم افزار-در حال گذراندن دوره(MCITP)
فلسفه و آهنگهای غمگین و رانندگی حرفه ای و ریس تو خیابون و...
k750i
ندارم
177 - 75
mstech.ir
noblem2011@yahoo.com
09367586304

اينها را ايگنور کرده است

توسط اين کاربران ايگنور شده است

دوستان

(161 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(20 گروه)

برچسب ‌های کاربردی

saman
saman
در CARLO
تو از عشق حرف نزن معنی عشقو نمیدونی
میگی دوستم داری اما میری و نمیمونی

اره میری ولی غم تو دلم اسیره سخته

شاید قسمت اینه اون که برات میمیره رفته

فقط وقتی میری نگو که کار روزگاره

قشنگیش همینه عشقت تو رو تنها میذاره

تو از عشق حرف نزن عشق معنی تازه نداره

میخوای بری برو دوست داشتن اندازه نداره

برو تو البوم خاطره هام عکساتو بردار

باید یادم بره عشقت همین بود بی کم و کاست

باید یادم بره روزای خوب و شاد برفی

باید یادم بره هر چی که میگفتی هر حرفی

خودت یه روز میای شاید یه ماه شاید یه سال یه قرن دیگه

بدون من چشم به راهتم ته قصه همینه
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 15:02
+7
saman
saman
کاش بودي!

که مرا درک کني...

کاش بودي!

که به حرف دل من گوش کني،

لحظه اي!

...

ثانيه اي!

باشي تو و سپس باز مرا ترک کني.

کاش مي شد که بيايي اينجا ،

نه براي همه ثانيه ها!

فقط! اندازه يک تنهايي.

(دوست) اي مرهم درد دل من ،

ياد تو گرمي سرد دل من ،

(دوست) اي حجم حضورت خالي ،

دست تو سبزي زرد دل من...

کاش بودي!

که سرم را بگذاري روي زانوي پر از مهر خودت

و به دستي که نفهميدم چيست.

بکشي دست به موهاي پريشاني من.

کاش بودي که به تو تکيه کنم ،

پشت من باشي و حامي دلم ،

دست بر شانه من بگذاري ،

پر کني خانه خالي دلم...

کاش بودي!

که اميدم بخشي

در هجوم همه حادثه ها...

کاش بودي!

ولي افسوس که جايت خاليست،

جاي آن تکيه گه شانه من

و حضور سبزت آرزوييست در اين خانه ويرانه من!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:58
+6
saman
saman
در CARLO
شادی امروزم را به خاطر نادانی دیروزم



ازدست دادم.....



خدایا نادانی امروزم را بگیرتا



شادی فردایم را از دست ندهم....
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:54
+7
saman
saman
در CARLO
"دوستي"چقدر مي ارزد؟؟؟



قدر يک کوه طلا؟؟




يا که سنگي سر راه؟؟




چه تفاوت دارد؟




کاش هر قدر که هست




از تــــه دل باشد!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:41
+5
saman
saman
در CARLO
تو کجايي سهراب؟

آب را گل کردند

چشم ها را بستند و چه با دل کردند...

واي سهراب کجايي آخر؟

زخم ها بر دل عاشق کردند

خون به چشمان شقايق کردند...

تو کجايي سهراب؟

که همين نزديکي عشق را دار زدند،

همه جا سايه ي ديوار زدند...

اي سهراب کجايي که ببيني حالا

دل خوش مثقالي است!

دل خوش سيري چند؟

صبر کن سهراب...

گفته بودي قايقي خواهي ساخت...!

قايقت جا دارد؟

من هم از همهمه ي اهل زمين دلگيرم!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:31
+5
saman
saman
در CARLO
سکوت عجیبی دارد اینجا...

تنها من مانده ام و خیال بودنت، خنده هایت و

نوشته هایم که ...

با دلم چه کرده ای!؟ با من چه می کنی !؟

دلم برایت تنگ می شود

وقتی می خواهمت

وقتی بلند بلند می خوانمت ونیستی، تنهایی عجیبی

است دیوانه ام می کند گاهی ...

می دانم آرزوی دیدنت فقط خیالیست شیرین ...

کاش اینجا بودی

درست روبروی من!

سکوت می کردیم و در آن سکوت

من جرعه جرعه از شهد نگاهت سیراب می شدم

کاش می دانستی دلتنگی با دلم چه ها می کند

کاش می دانستی دلم .....

دلم گرفته ….

خیلی دلم گرفته….

انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…

انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:22
+6
saman
saman
در CARLO
دلم تنگ می شود،گاهی...

برای حرف های معمولی...

برای حرف های ساده...

برای چه هوای خوبی!

برای دیشب شام چه خورده ای؟

و چقدر خسته ام از "چرا؟"

...از" چگونه؟"

خسته ام از سوال های سخت،

پاسخ های پیچیده،

از کلمات سنگین،

...

فکر های عمیق،

پیچ های تند،

نشانه های با معنا،بی معنا...

دلم تنگ می شود؛

گاهی...

برای یک "دوستت دارم"ساده!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:16
+6
saman
saman
در CARLO
شب ... سکوت ... گریه ... تنهایی


خط خطی های دوری تو ...

اتاقی پر از مچاله های کاغذ

درد من از خاطره هاست از لحظه های بی حضور دستهایت

عشق فقط یک رویا نیست التهاب لحظه های دلواپسیت

چگونه باور کنم چشمانت همرنگ پاییز است

در امتداد لحظه های خاموش امروز چقدر بی قرارم

چقدر دلتنگم

این سیاهی تیرگی از غربت خورشید است ؟!

کجا رفته ای ای همیشه با من کاش ساحل پایان نبود

شب ... سکوت ... گریه ... تنهایی

در بهت لحظه ای انتظار ... بی دریغ ...

تو فقط دست تکان دادی...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:12
+6
saman
saman
در CARLO
گفتم زندگی چند بخش است؟؟

گفت: دو بخش

گفتم کدامند؟؟

گفت: کودکی، پیری

گفتم: پس جوانی چه شد؟؟

گفت: با عشق ساخت......با بی وفایی سوخت...... با جدایی مرد...!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:04
+6
saman
saman
در CARLO
روزگارا !

که چنین سخت بمن میگیری...

با خبر باش که پژمردن من آسان نیست٬

گرچه دلگیرتر از دیروزم٬

گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند٬

لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست...

زندگی باید کرد...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 13:50
+4