saman
قلبم محکوم شد به ساده بودن
غرورم محکوم شد به خونسرد بودن
احساسم محکوم شد به کم حرف بودن
دلم محکوم شد به گوشه گیر بودن
چشمانم محکوم شد به سرخ بودن
آسمانم محکوم شد به ابری بودن
دست هایم محکوم شد به سرد بودن
آرزو هایم محکوم شد به محال بودن
وجودم محکوم شد به تنها بودن
و عشقم محکوم شد به مردن
غرورم محکوم شد به خونسرد بودن
احساسم محکوم شد به کم حرف بودن
دلم محکوم شد به گوشه گیر بودن
چشمانم محکوم شد به سرخ بودن
آسمانم محکوم شد به ابری بودن
دست هایم محکوم شد به سرد بودن
آرزو هایم محکوم شد به محال بودن
وجودم محکوم شد به تنها بودن
و عشقم محکوم شد به مردن