یافتن پست: #آدم

محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

+18


اون چیه که زن ها بازش میکنن مردا میریزن توش
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.حساب بانکی:)))


خاک تو سرت تو هنوز آدم نشدی دیگه زنجیرچرخ هم فایده نداره
دیدگاه  •   •   •  1393/07/17 - 16:56
+1
عباس
عباس

بابابیدارشوپاشوبابا باهات حرف دارم توقول دادی بمونی روزای سخت


بامن توخوابی نمیبینی پسرت شکسته پراش فرداشب که اومدی خونه خسته نباش


باشه...منم دنبال دود نمیرم حرفامو گوش کن چرا زودمیگی نه. بیامثل


همیشه یه دنده نباش فکرنکن اون بیرون هنوز قشنگ شباش بیرون گرگ


نباشه آدماش دارن پوستی توفقط یه پدر نیستی واسم دوستی پس


زیربارزندگی خم نشورفیقم بابا میدونی چندوقته خندتو ندیدم گفتی همیشه


خوش باشواما دل به فردا نده دل بده به خداکه ازهمیشه تنهاتره کاش


وقتی مثل همیشه میزنه به سرم بخندی بگی خدابزرگ پسرم بابانخواب


بخوابی فردامثل امروزه بابا ببین چه طوری نسلم داره میسوزه ولی مردم


همه به این نسل سازنده مینازن نمیدونن اونا مادر زخمی این دنیارو


میسازن اون بیرون یه جامه هست که همیشه فلجه تازگیاروسراکثرشون


کلاه کجه بیرون یه جامعه هست که پی جهان مدرنه ولی به موقش با اعتقادعلم


داره حسینه ببین توی خیابوناپرازجونه که بیکارن یامعتادن یا دونبال دارو


خونه تا چشما یخونشونوخونواده نبینه یادزدکی مست کنن چون خلاف قوانینه

دیدگاه  •   •   •  1393/07/7 - 15:24
+7
sonya
sonya
http://shabhayetanhayi.ir/wp-content/uploads/%D8%AC%D8%AF%D8%A7%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A9_www.shabhayetanhayi.ir-28.gif

..ازمن یه نصیحت..... ...اونی كه یكبار تـــنهـــات گذاشت بازم تنهات میذاره... ...اونی كه یه باربهت خـــیـــــانــــت كردبازم خیانت میكنه... ...اونی كه یك باررفــــیـــق نـــیـــمــــه راه شده بازم وسط راه رهات میكنه... ...اونی كه رفـــتــــه دیگه رفـــتـــه...درروبه روش بـــبنـــد و نذار با زندگیــــت بازی كنه... دیگه هیچوقت بهش اعتمادنكن....هیچوقت... خاكستر سيگارم را از پنجره... به بيرون مي ريزم... آي آدم ها... دنياي شما زير سيگاري من است!!!

http://8pic.ir/images/mscey1nq96da5sc82l96.gif

خاكستر سيگارم را از پنجره... به بيرون مي ريزم...
آي آدم ها... دنياي شما زير سيگاري من است!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/07/4 - 13:57
+8
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
دختره یه عکس از پاش گذاشته که فقط ناخوناش معلومه اونوقت ...ツ
!!!اینم كامنت دوستان
.
.
.
.
.
.
.
.
١)از ناخنات معلومه خيلى مهربون هستى
٢)ناخنات تو حلقم
٣)قشنگ بود با اجازه کپي مى كنم
٤)فدات شم پاهات ميخواد يه چيزى به آدم بگه
٥)چه عاشقانه
٦)وااااى محشره
٧)ناخونات سگ داره لامصب
8(حالا اینابه کنار صبت من با اون بی ناموسیه که نوشته ناخن هات بهم ارامش خاصی میده
دیدگاه  •   •   •  1393/06/30 - 15:42
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



روح و روانِ آدم رِبه بازی گیرنه ......:))
دیدگاه  •   •   •  1393/06/30 - 13:24
+6
فریــآכ بــــی صــכآ
فریــآכ بــــی صــכآ
خــــیلی سَخــــتــــــــہ..
وآســــــہ آروم شـــــــدَن و درد و دل کــــــَردَن بیــــآی اینــــجـــــــــــــآ
تــــو دنـــــیآی مجــــــآزی
پیشـــــــہ آدَمـــــآی مجــــآزی
آدَمــــــــــآیی کـــہ میدونن تــــنهــــآیی یعــــــنی چــــــی
آدمــــآیی کـــــہ مــــثــــہ مـــــَن بغــــض دآرَن ولـــــی هَمــــــہ رو شــــآد میکــــنن
دنیـــآی مجـــــآزی دوسِتـــــــ دآرَم
آهـــــــــــــــــــــــ ـآی آدمــــــــــآی مجـــــــآزی
دوستــــــــون دارَم ... حقــــیقـــــیہ حـــقیقی

^ــ^
آخرین ویرایش توسط faryad در [1393/06/31 - 16:36]
دیدگاه  •   •   •  1393/06/30 - 12:48
+5
mohamadjavad
mohamadjavad
روی تو حساب دیگه ای می کردم.ناراحت نشو ولی تازه میفهمم همه راس میگن:تویه آدم دورویی هستی:یه روت ماه!یه روت گل!یکی ازیکی قشنگتر.
دیدگاه  •   •   •  1393/06/30 - 11:58
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم
شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى،
یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان ! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.
روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد.
شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد یا کنا در ؟
دیدگاه  •   •   •  1393/06/29 - 16:23
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



آﺩﻡ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺯﻥ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﮕﯿﺮﻩ

ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﻭ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻗﻄﻌﺎﺗﺶ ﺭﺍ ﺑﺪﻩ

ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺍﺭﺯﻭﻧﺘﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ! :))



دیدگاه  •   •   •  1393/06/29 - 13:34
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

تو ایستگاه اتوبوس بودم کنار یه دختره..


بهش گفتم ببخشید....


گفت: درد ببخشید، زهر مار ببخشید



آدم نباید ازدست شما پسرا آرامش داشته باشه


منم هیچی نگفتم وقتی بلند شد بره با مغز اومد تو زمین


خدا شاهده میخواستم بگم بند کفشت بازه


دیدگاه  •   •   •  1393/06/27 - 21:35
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ