یافتن پست: #آدم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ایرانی ها وقتی از خونه میرن بیرون :

آخیش پوسیدیم تو اون چار دیواری . . .

.

.

.

وقتی برمیگردن خونه:

هیچ جا خونه خود آدم نمیشه . . . :|

.

.

خود درگیری از صفات بارز ما ایرانیاست . . .
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 20:18
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







♥•٠·˙
مجری : کجا بودی پسر عمه؟
پسرعمه: رفته بودم کتابخونه که درسامو بخونم دیگه!
مجری: کتابخونه بودی یا استخر؟
پسرعمه: کتابخونه
مجری: پس چرا مایو پاته؟
پسرعمه: آخه میخواستم غرق درس خوندن شم!
مجری: میدونی وقتی دروغ میگی دماغت دراز میشه؟
پسرعمه: فدای سرت،خواستم برم دانشگاه عملش میکنم!
مجری: ینی پینوکیو آخرش آدم شد تو نشدی!
پسرعمه: اون یه فرشته مهربون پیشش بود انگیزه داشت، من بدبخت دارم با گاو و گوسفند زندگی میکنم، همینی که هستم هم از سرتون زیاده!






دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 20:16
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به این بــاور رسیده ام
لذتی که تو سکوت و بی اعتنایی
به بعضی حرفا و بعضی آدما هست
تو خیلی از لذت ها و خوشی های دنیوی نیست ... !
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 20:03
+3
اگه کثافت رو با خودکار معطر بنویسی هم
چیزی از معناش کم نمیشه !
درست مثه آدمهای گندی که
لباس و آرایش و موقعیت خوب دارن !
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 19:40
+5
اگه کثافت رو با خودکار معطر بنویسی هم
چیزی از معناش کم نمیشه !
درست مثه آدمهای گندی که
لباس و آرایش و موقعیت خوب دارن !
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 19:39
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:52
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آدما دو دسته اند:

_یا منو دوس دارن

_یا کصافطن!!!!!!!!!!!

حالا شما تو کدوم دسته اید!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟^_^
2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/21 - 13:08
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
با تو رازی دارم
اندکی پیشتر اَی ...
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!
زیر چشمی به خدا می نگریست !!
محو لبخند غم آلود خدا
دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم: ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!
یاد من باش ... که بس تنهایم !!
بغض آدم ترکید، ... گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ...
من به اندازه ی گلهای بهشت .... نه
به اندازه عرش ... نه ... نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من
دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت ...
راهی ظلمت پر شور زمین ...
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
نازنینم اَدم ... نه به اندازه ی تنهایی من ...
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !!!
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 18:19
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

یه هندونه رو ازبالای برج میلادمیندازن پایین


میره ومیره


این بالا چقدسرده:|



عجب Viewی داره شهر ازینجا :|


آهان هندونه،میره و میره


برج میلاد هم بلنده ها :|


لامصب خیلی بلنده!!


عـه!بچه ها سوراخ اوزون دیده میشه ازینجا :|


هندونه همچنان میره و میره


بی صاحاب چقد بلنده :|


تو کجا میای خدایی؟ :|


هندونه میره و میره و یه عده فضولم دنبالش :|


خلاصه میره و میره


چقد بلنده وامونده :|


ایستادید نگا میکنید تا برسه و ب[!]؟؟ :|


کمک نمیکنید؟ :|


پس آرمان های امام چی میشه؟ :|


عه!!هندونه رو یادم رف،میره و میره


و همچنان هم داره میره ومیره بی صاحاب


کلا آدم پیگیری هستی نه



! ! ! !


ترکید :|
راحت شدی؟
حالا برو


2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 17:28
+2
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
آدم اشتهاش باز ميشه !

دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 17:25
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ