یافتن پست: #آرام

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از عجـــایـب عـشـــــق همـــــین بـس ….
تـنهـــــــا همــــانی آرامـــت می کـــــند ….
کـــــه دلـت را آتـــــش زده ….
دیدگاه  •   •   •  1393/04/21 - 14:59
+2
yagmur
yagmur

                               


         آنــــکه  آرام دل و راحـت جـان بــود کـجـاست ؟


         و آنــــکه درجان و تنم تاب و تب افزود کـجـاست ؟


         دلـبـری کـــــــرد و زپیشم سفری کـــــرد  بـرفـت


         او که کــــــرده بــه لـبم خـنده ی محدود کـجـاست ؟


         ما ز بـیـگـانـــــــــه هـمی خشت و جــــدا بـنهادیـم


         یــار دیـــریـنـه ی ما ایــــن ره و پـیـمود کـجـاست ؟


         هست او دردل مـن تـــا کــــــه شوم زنـــده بـگــور


         چـرخ ایـن عشق وچنین سرزده چـرخوند کـجـاست


         بـــی وفــــایـــــــی نـبـود در دل آن لـعـبـت پــــاک


         کـــــــــــرده راه دلـشو پــیـلـه ی مسدود کـجـــاست ؟

دیدگاه  •   •   •  1393/04/21 - 00:15
+2
farhad
farhad
برای تمام چیزهای منفی که ما بخود می گوییم ، خداوند پاسخ مثبتی دارد .

توگفتی : آن غیر ممکن است ،

خداوند پاسخ داد: همه چیز ممکن است .

توگفتی : هیچ کس واقعا مرا دوست ندارد ،

خداوند پاسخ داد : من تو را دوست دارم .

توگفتی : من بسیار خسته ام ،

خداوند پاسخ دا د: من به تو آرامش می دهم .

توگفتی : من توان ادامه دادن ندارم ،

خداوند پاسخ داد: رحمت من کافی است .

توگفتی : من نمی توانم مشکلاتم را حل کنم ،

خداوند پاسخ داد : من گام های تورا هدایت می کنم .

توگفتی : من نمی توانم خودم را ببخشم ، 

خداوند پاسخ داد : من تورا بخشیده ام .

توگفتی : من به اندازه کافی با هوش نیستم ،

خداوند پاسخ داد: من به تو عقل داده ام .

تو گفتی: من نمی توانم آن را انجام دهم ،

خداوند پاسخ دا د : تو هر کاری را با من می توانی به انجام برسانی .

تو گفتی: من احساس تنهایی می کنم ،

خداوند پاسخ داد : من هرگز تورا ترک نخواهم کرد .
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 02:08
yagmur
yagmur

من عاشق سکوتم و کم حرف می زنم/// هر وقت دل شکسته ترم حرف می زنم


از تو شنیده ام که حریم خداست دل///  با تو از آستان حرم حرف می زنم


مثل «فروغ» دلخوش یک شام تیره ام/// وقتی که از نهایت غم حرف می زنم


من عاشق سکوتم و رنجی همیشگی/// با لهجه ی سیاه قلم حرف می زنم


دریا تویی و رود منم؛ رود رهگذر/// یک روز می رسیم به هم حرف می زنم


آن وقت در کنار تو آرام می شوم/// آن وقت با زبان دلم حرف می زنم


این نامه چند خط غم هر روزه ی من است


                              من شاعرم... به لحن قلم حرف می زنم


.


http://i46.tinypic.com/2qx55pi.jpg


دیدگاه  •   •   •  1393/04/19 - 18:31
alijoon
alijoon
نمیدونم این روزهام چطور میگذره فقط میدونم که میگذره.با ابهام،با یک گیجی ممتد،با

خلسه ای بی پایان....شاید به آرامش قبل از طوفان بیشتر شبیه باشه.میدونم قراره

طوفانی در درونم اتفاق بیفته اما هیچ ذهنیتی در موردش ندارم...
دیدگاه  •   •   •  1393/04/19 - 00:45
+5
alijoon
alijoon
ببار باران
که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم

ببار باران

کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد
که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد

ببار باران

بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد

ببار باران

که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش

ببار باران

درخت و برگ خوابیدن
اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن

ببار باران

جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن
ولی باران ، تو با من بی وفایی
توهم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من
میشوی یک ابر تو خالی
دیدگاه  •   •   •  1393/04/18 - 00:56
+1
xroyal54
xroyal54
بقیة الله

صدای زمزمه های حضور را در میان بغض های هر شبم می شنوم.


 ولی تمام جعه های خوب من تهی زآمدنت.


 غروب شد،سحر برفت،سکوت آمد و برفت و نم نم سپید اشک روی گونه ام روان، آمد و برفت تو باز هم نیامدی .


 خسته ام!


 ز بهر سالهای بی امان سالهای سبز انتظار وخسته از ستم ،از گناه های شیعیان و باز هم…


بیا و با دوباره بودنت تمام کاش های کاش من تمام کن بیا و باز هم بپاش رنگ عشق، رنگ آبی حقیقتی را به روی ای کاش های کاش من. دلم بسی گرفته است…بهر سالهای باتو


  بودن ونبودنت، از تو خواندن وندیدنت،از تو گفتن و… .


 امید روح خفته ام بیا و روشنی بده به قلب های بی قرار. به بغض های بی امان به انتظار و انتظار  و انتظار


شرمنده ایم. می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .


می دانیم كوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است كه در حق تو كرده ایم .


به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .


اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .


اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم .


اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به كوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .


ای یوسف زهرا !


سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .


نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهكار


از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر كن .


یا صاحب الزمان !


چه شبها و روزها كه در فراق تو آرام و قرار نداریم .


در دوران پر درد هجران ، اشك می ریزیم و می گوییم :


تا به كی حیران و سرگردان تو باشیم. تا به كی رخ نادیده ترا وصف كنیم .


با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا كنیم .


سخت است بر ما ، كه از دوری تو ، روز و شب اشك بریزیم .


سخت است بر ما ، كه دوستان ، یاد تو را كوچك شمارند .


یا بقّیةالله !


خسته ایم و افسرده، نالانیم و پژمرده، گریه امانمان را بریده است . غم دوری ، دیوانه مان كرده است .


اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است كه می گوییم :


كجاست آن كه از غم هجران تو ناشكیبایی كند .


تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم


كجاست آن چشم گریانی كه از دوری تو اشك بریزد ؟


تا من او را در گریه یاری دهم


مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .


ای كاش پیش از مردن ، یك بار ترا به یك نگاه ببینیم .


درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است.


كی می شود شب و روز تو را ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟


شكست و سرافكندگی ، خوار و بی مقدارمان كرده است .


كی می شود تو را ببینیم كه پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟


و ببینیم طعم تلخ شكست و سرافكندگی را به دشمن چشانده ای .


كی می شود كه ببینیم یاغیان و منكران حق را نابود كرده ای ؟


و ببینیم پشت سركشان را شكسته ای .


كی می شود كه ببینیم ریشه ستمگران را بركنده ای ؟


و اگر آن روز فرا رسد و و ما شاهد آن باشیم، شكرگزار و سپاسگو نجوا می كنیم :


الحمدلله رب العالمین .

4 دیدگاه  •   •   •  1393/04/12 - 02:51
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







آغشته به “تو” میشود

روحم ، نفسم ، بند بند وجودم

وقتی در حصار دستانت بوسه باران میشوم . . .

آغوش تو، آرامشی بهشتی

و دستهای تو،اعتمادی وصف نشدنی

چقدر از نداشتنت میترسم...!!






دیدگاه  •   •   •  1393/04/5 - 19:59
+6
farhad
farhad
در هر زمان که تنها شدی بدان دل فقط آرام گیرد مگر با یاد خدا.

میدانم که اگر تنهاترین تنهایان هم باشم خدایی هست که هنوز صدایم را میشنود.
دیدگاه  •   •   •  1393/04/5 - 15:15
+5
be to che???!!
be to che???!!
بابام طی یک حرکت لاجوانمردانه برای مقابله با پدیده کولر، رفت اشتراک کنتور برقمون را کلا فروخت!!!
ینی راحت شدیما. دیگه مقاومت معنی نداره!
آخیییش... اینجا آرامش حکم فرماست...
فقط یه خوردی گرمه لامصب!
بادبرن ارزون سراغ ندارین؟!!
1 دیدگاه  •   •   •  1393/03/31 - 12:51
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ