یافتن پست: #آرام

sami
sami
هیس…

حواس تنهایی ام را

با خاطرات

باتو بودن

پرت کرده ام…بگو کسی حرفی نزند…

بگذار

لحظه ای آرام بگیرم…


دیدگاه  •   •   •  1393/08/2 - 22:09
+4
sami
sami
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب

دید. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت

عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!

حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز

صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!

دیدگاه  •   •   •  1393/07/26 - 11:08
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

تقديم به پسرا


يه پسرايي هستن که...
صدای خنده هاشون تو خیابون نمیپیچه...
شلواراشون نه خیلی براشون بزرگه نه خیلی کوچیک...
ابروهاشون فابريك خودشه
همونایی که نه لكسوز دارن نه كمِري
اما مـرام دارن
چشمشون همه جا کار نمی کنه
دنبال موی بلوند و چشم آبي نیستن
پسرایی که موزیکـ های خارجي رو بدون معنی کردن حفظ نمیکنن
پُــــز نمیـــــــدن ...
پاتوقشون مهموني و شيشه و انواع مشروبي جات نیست
آره رفیـق...
اونایی که تکیه کلامشون معرفتـــــــه!!!
بی ریا، باخدا، مهربون و با مسئوليتن.....
کنارشـون آرامش داری...
کنـارش باشی یا نباشی حواسش به بقیه دخترا نیست!!!!!
این جور پسرا خيــــــــلي مردن ...
خيلي تـــكن ، خيلي خاصــن ...
خیلی شوخن و جنگولك بازي در میـارن...
ولی احساسشون قويه ...
آه که بکشن خدا دنیا رو واسشون زیر و رو میکــــــــــنه
سلامتیشون...♡♡
وبه سلامتیه هر چی پسره خوبه
نر که زیااااااده اما مرد کمه

دیدگاه  •   •   •  1393/07/17 - 15:57
+3
sonya
sonya
نميدانم چرا رفتی ...
نميدانم چرا !!! شايد خطا کردم

و تو ... بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نميدانم کجا؟! تا کی؟! برای چه؟!
ولی رفتی ...

و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت ،
تمام بالهايش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس باران بود
و بعد از رفتن تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
و من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دريا چه بغضی کرد
ميدانم تو نام مرا از ياد خواهی برد

هنوز آشفته چشمان زيبای توام ... برگرد!
ببين که سرنوشت من چه خواهد شد
و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت:
تو هم در پاسخ اين بی وفاييها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
...
و من در حالتی ما بين اشک و حسرت و ترديد
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاييزی ترين ويرانی يک دل
ميان غصه ای از جنس بغض کوچک يک ابر

نميدانم چرا !!!
شايد به رسم عادت" پروانگی مان "
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم



X
دیدگاه  •   •   •  1393/07/6 - 21:03
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







بگذار صدای گام هایت در گوش باد بپیچد …
آرام آرام ، بیا ….
در مسیر نسیمِ عشق …
درِ کنعانِ دلم …
چهارتاق به رویِ بویِ پیراهنت باز است …






دیدگاه  •   •   •  1393/07/2 - 14:30
+2
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

تو ایستگاه اتوبوس بودم کنار یه دختره..


بهش گفتم ببخشید....


گفت: درد ببخشید، زهر مار ببخشید



آدم نباید ازدست شما پسرا آرامش داشته باشه


منم هیچی نگفتم وقتی بلند شد بره با مغز اومد تو زمین


خدا شاهده میخواستم بگم بند کفشت بازه


دیدگاه  •   •   •  1393/06/27 - 21:35
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو
بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !

دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو
بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو
داد…!

اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق
قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد…

آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام
خوابید و راحت خوابش برد.

ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ،
چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده
شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش
را به او نداده …!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/26 - 22:07
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

خــدایـــــا . . .
گـِـــله نـمی کــنم
ولــی . . .
کـمـی آرامــتــر امتحانم کُــن !!
بـه خـودتــ قَسَـمــ خســتـهـ ام . . .







عکس ‏‎Ali Palizdan‎‏








دیدگاه  •   •   •  1393/06/25 - 13:34
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دلمه فلفل دلمه‌ای

مواد لازم:
فلفل دلمه‌ای 5 عدد
گوشت چرخ‌کرده 500 گرم
سبزی دلمه 500 گرم
برنج 200 گرم
پیاز سرخ شده 2 تا 3 قاشق سوپ‌خوری
روغن مایع به مقدار لازم
رب گوجه‌فرنگی 1 قاشق سوپ‌خوری
آبلیمو به میزان لازم
شکر (در صورت تمایل) 1 قاشق سوپ‌خوری
نمک و فلفل به میزان لازم
طرز تهیه:
داخل یک تابه مناسب، گوشت چرخ‌کرده را به همراه پیاز داغ تفت می‌دهیم تا حدی که آب گوشت جمع شود. سپس یک لیوان آب، به همراه نمک و فلفل به همراه نصف قاشق رب‌گوجه به آن اضافه می‌کنیم. حرارت را ملایم کرده تا آب آن جمع گردد.
سبزی‌ها را (تره، جعفری، نعناع، ترخان و پیازچه) پس از شستن، ریز خرد می‌کنیم و آن را داخل کمی روغن سرخ می‌کنیم. سپس گوشت را به سبزی‌های سرخ شده اضافه می‌کنیم و آن‌ها را مخلوط کرده و از روی حرارت بر می‌داریم.
برنج را به همراه 2 لیوان آب و کمی نمک داخل یک قابلمه ریخته و آن را روی حرارت می‌گذاریم تا یکی دو جوش زده و کمی نرم شود. سپس آن را آبکش می‌کنیم و به مخلوط سبزی و گوشت اضافه می‌کنیم.
سر فلفل‌ها را به شکل دایره برمی‌داریم و دانه های داخل آن را خالی می کنیم. فلفل‌ها را با کمی نمک و آب داخل یک قابلمه می‌ریزیم و آن‌ها را چند جوش می‌دهیم تا کمی نرم شوند.
فلفل‌ها را با مایه دلمه پر می‌کنیم. در آن‌ها را می‌گذاریم و کمی فشار می‌دهیم تا نیفتد.
دلمه‌های آماده‌شده را داخل یک قابلمه بزرگ و مناسب می‌چینیم و کمی آب روی آن‌ها می‌ریزیم؛ ظرف را روی حرارت ملایم می‌گذاریم تا به آرامی بجوشد ولی دلمه‌ها له نشود. پس از این‌که دلمه‌ها کامل پخت و آب آن جمع شد، آن‌ها را از قابلمه خارج کرده و داخل ظرف مناسب می‌چینیم و داغ سرو می‌کنیم.
دیدگاه  •   •   •  1393/06/23 - 21:02
+1
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
آرامش یعنی
.
.
.
.
.
سایه پدر و مادرم برای همیشه بالای سرم باشه
.
دیدگاه  •   •   •  1393/06/23 - 20:28
+3
صفحات: 3 4 5 6 7 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ