یافتن پست: #آغوش

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
باز هم قلبی به پایم اوفتاد
باز هم چشمی به رویم خیره شد
باز هم درگیر و دار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد
باز هم از چشمه ی لب های من
تشنه ای سیراب شد،‌سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهروی در خواب شد ،‌در خواب شد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 00:42
+8
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﺍﺭﯼ،
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺳﺮ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﺭﻗﻠﺐ
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 17:37
+3
saman
saman
در CARLO

باز هم ترانه های ناتمام
سر گردان میان هوای پر باد و باران دلم
چه می کند این پاییز با دلم!
عجب حال و هوای عاشقانه ایست
این روزهای خنک پاییزی
نسیمی که زیر پوست صبح من می رقصد
هر چند صبح تنهایی ست
و آفتاب کوچک ظهرهایش
با تمام نبودنت
دلتنگی غروب غمناکش
و سکوت دلگیر شب هایی که:
جای خالی تو را در آغوش جستجو میکند
و این پاییز چه می کند با دل من!
یاد بارانی که روی پوست من و تو نم زد
و ما گفتیم عشق را زیر باران دیدیم
من به پاییز بودن تمام سال عادت کرده ام!
اما به ندیدن تو...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 17:36
+3
saman
saman
در CARLO
پر میکرد یادت، همه حجم خالی فضایم را

و خواستنت شیطنت میکرد، در مسیر نبض رگهایم

بوته نورس احساسم، ریشه دوانده بود در تری اشکهایم

همه روزه، میشنیدم صدای عشق را

حتی در قیژ قیژ، لولای در قدیمی

همه شب;

پشت پرده، سایه ای از جنس تو اردو زده بود

رویای هم آغوشیت نخ بادبادکی بود

که مرا بالا میکشاند تا دب اکبر

و در مجادله ناکوک دل و عشق،

کوچکتر از باخته شده بود "عقلم"

تو میدانستی;

رویای شیرینم، یخیست

"هایش" کردی

چه ساده تبخیر شد از گرمی نفسهایت...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 17:16
+3
saman
saman
در CARLO

روزگاری خواهد رسید . . .

همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ، به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی

دلت هوایم را خواهد کرد . . .
...
به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را . . .

به یاد خواهی آورد خنده هایم را . . .

به یاد خواهی آورد اشک هایم را . . .

به یاد خواهی آورد آغوشم را
. . .

مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی :
من آغوشت را می خواهم
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/18 - 15:02]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 15:01
+5
saman
saman
در CARLO
کسي هست آغوشش را،

شانه هايش را

به من قرض بدهد !

تا يک دل سير گريه کنم؟!

بدون هيچ حرف و سوال و جواب و دلداري و نصيحتي ؟

وقتي به پايان "من و تو" انديشيدي

باورت نبود که پايان من و تو فقط پايان "ما" نيست

آغاز دنيايي است بي "ما"

و دنيا بدون "ما "

پر است از هزاران "من و تو" ي تنها!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 16:00
+7
yagmur
yagmur
به آخرخط رسيده بودم
بايد بهش ثابت مي كردم كه دوستش دارم
خيلي دوستش داشتم خيلي عصباني بودم
گفت اگه دوستم داري رگتو بزن گفتم مرگ وزندگي دست خداست
گفت ديدي دوستم نداري خيلي بهم بر خوردتيغ رابرداشتم ورگمو زدم
وقتي توآغوش گرمش جون ميدادم آروم زير لب
گفت اگه دوستم داشتي پس چراتنهام گذاشتي
چرا...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:38
+7
binam
binam
در CARLO
داستان من و تو از آنجا شروع شد که پشت شیشه ی بی جان مانیتور به هم جان دادیم … !

با دکمه های سرد کیبُرد ، دست های هم را گرفتیم و گرمایش را حس کردیم …!

با صورتک ها ، همدیگر را بوسیدیم و طمع لب هایمان را چشیدیم …!

آهنگی را هم زمان با هم گوش کردیم و اشک ریختیم …!

شب بخیر هایمان پشت خط های موبایلمان جا نمی ماند …!

امروز داستان برگشت …

آغوش هایمان واقعی ، بوسه هایمان حقیقی ، اما با این تفاوت که دیگر من و تو نبودیم ، هر کداممان یک “او” داشتیم ...!

پشت شیشه ی سرد مانیتورم ، دلم لک زده برای یک صورتک بوسه ….!

لک زده برای یک آهنگ همزمان …

لک زده برای یک شب بخیر …
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 13:52
+5
saman
saman
در CARLO
میان عابران تنهاتر از من هیچ کس نیست / کسی اینجا به فکر این غریبه در قفس نیست

دلم امشب برای خنده هایت تنگ تنگست / فقط درون آغوش تو مردن زیباست….
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 10:45
+3
saqar
saqar
خداگوید :توای والاترین مهمان دنیایم، بدان آغوش من بازاست، شروع کن! یک قدم باتو، تمام گامهای مانده اش بامن،
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 15:22
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ