ronak
در آغوشش میکشی
و محکم میفشاری اش به خودت.....زل میزنی!!!
و به چشمهایش خیره میشوی...به نگاهش ...
آرام میگویی:با من بازی نکن....
و او .......
و او درست همین کار را میکند!...!!!!
ronak
مزه مزه می کنی مرا
درست مثل کودکی که خوراکی را برای اولین بار می خورد
نگاه خریدارانه ات
و همان برق قشنگ چشمانت
که یعنی ...
من شده ام بانوی آغوش مردانه ات
ronak
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !
چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !
چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی !
چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم !
چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
چه بیرحمانه! من سوختم......
maryam
در این نوروز باستانی خیال آمدنت را به آغوش خسته می کشم .........
ramin
تو هم مثل من خود را در آغوش بگیر و بخواب ! هیچ کس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد ! این جمع ، پر ازتنهاییست!
ronak
تـنت که پـیشِ من باشد و دلـت در آغوشِ دیگـری
هزار خطبه ام کـه بخوانند باز هـم هرزگیستـــ !
ronak
این لحظه ها دلم تکیه کردن میخواهد...
به یک آغوش!!
آغوش بی پروا!!
که زنانه هایم را به او بسپارم...
آغوشی که برای همیشه ازآن او باشم...
تا ته ٍ هستی..
maryam
دست در دست او
صحنه می رقصد
در مقابل چشمانم !
لبخند می زنی
سست می شوم
او را در آغوش می گیری
نفسم به شماره می افتد
تو
او
من
...
بلندتر بخوانید :
بردی از یادم
دادی بر بادم
با یادت شادم
دل به تو دادم
در دام افتادم....