یافتن پست: #آغوش

maryam
maryam
به سلامتی عاشقی که ضربه خورد ولی ضربه نزد...
به سلامتی دلی که شکست اما نشکوند...
به سلامتی پسری که دید عشقش با کس دیگست فقط ایستاد و در عین خشم گریست...
به سلامتی شماره هایی که میدونیم خاموشنُ هی میگیریم...
به سلامتی خدا که هر وقت تنها میشیم و میریم سمتش با آغوش باز قبولمون میکنه...
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 21:08
+3
maryam
maryam
امان از اين بوي پاييزي و آسمان ابري ، که آدم نه خودش ميداند دردش چيست و نه هيچ کس ديگر ، فقط ميداند که هرچه هوا سردتر ميشود ، دلش آغوش گرم ميخواهد .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 21:05
+4
reza
reza
دوست دارم از عشق بنویسم

...می نویسم از عشق از تو ای زیبای من از چیزی که به قلب بیمارم امد

وخانه ی متروک دلم خانه ی سیاهی ها را نورانی کردبا قدومش

می نویسم از تو از تویی که عشقت اتش به جانم زد

مینویسم از تویی که عاشقم کردی

وبا دستان پر مهرت مرا به شهر ارزو ها بردی

ای زیبای من ای نگاهت سبزتر از سبزه زار

می‌نویسم تنها صدایت را میخواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را میخواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد

وجودت را میخواهم تا گرمای آغوشم باشد

دستهایت را میخواهم تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 16:01
+3
reza
reza
سلامتیه نسل من که خسته شد از بس دزدکی بوسید... دزدکی حرف زد... دزدکی در آغوش گرفت... دزدکی عشق بازی کرد... دزدکی دوست داشت... و دزدکی و دزدانه خسته شد... خسته...خسته
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 15:36
+4
saeed
saeed
امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری ، که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچ کس دیگر ، فقط میداند که هرچه هوا سردتر میشود ، دلش آغوش گرم میخواهد .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 11:01
+2
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
در این افکار بودم که خوابم برد...همین افکار تنهایی..!
همین که یاد تو می افتد گاهی دل تنگم..
نقابی از سکوت و وحشت و ترس و هراس...
مرا در در آغوش میگیرد...
همین یادت مرا تا بی نهایت حرف ها میکشاند ولیکن باز هم من
برای با تو بودن پلکهای خیسم را بروی هم میگذارم...
باز خواهم دید..
تو را باز هم میبینیم...
در این یاد خواب قشنگم حتی اگر تا بیداری نباشد راهی
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 00:41
+4
maryam
maryam
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی و رفتی ، بی آنکه نباشی !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 22:35
+4
mohammad
mohammad
باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند







باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند




باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند




باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند




ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند




وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد باتو،دریا با من مهربا نی می کند




باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوس میزند






باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند







باتو،من با بهار می رویم




باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم




باتو،من درشیره ی هر نبات میجوشم




باتو،من در هر شکوفه می شکفم




باتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،درنای جویباران زمزمه می کنم




باتو،من در روح طبیعت پنهانم




باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشم




باتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی



،
غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم،درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من ان
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 22:33
+1
maryam
maryam
چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو...پس چرا نیستی پیشم؟ نگاه خیس تو کو؟
گوش گوش دوتا گوش ، یه دست باز یه آغوش...بیا بگیر قلبمو ، یادم تورا فراموش
چوب چوب یه گردن ، جایی نری تو بی من!...دق می کنم میمیرم ، اگه دور بشی از من
دست دست دوتا پا ، یاد تو مونده اینجا...یادت میاد که گفتی ، بی تو نمیرم هیچ جا
من؟ من؟ یه عاشق، همون مجنون سابق
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 22:22
+1
maryam
maryam
از عجایب عشق است که تنها همان آغوشی آرامت میکند که دلت را به درد آورده!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 22:07
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ