یافتن پست: #اشک

ronak
ronak
سلامتي همه اشک هايي که توی خلوت مي ريزيم،
تا کسي که لياقت نداره او نارو نبينه .
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 16:55
+6
☺SAEED☻
☺SAEED☻
چه لحظه ی احساسی است ان لحظه که درسو نمیفهمم و وقتی به بقل دستیم نگاه میکنم میبینم اونم نفهمیده واقعا ادم اشک تو چشاش جمع میشه :-|
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 16:39
+4
امید
امید
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.
بر قبر من
پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم
وصیت حسین پناهی
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 20:42
+4
mah3a
mah3a
نخ داخل شمع از شمع پرسید : چرا وقتی من میسوزم تو آب میشی..؟شمع جواب داد مگه میشه کسی که تو قلبمه بسوزه و من اشک نریزم
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 20:36
+3
عسل ایرانی
عسل ایرانی
حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت ...
دلباختۀ سفر بود ؛ همسفر نداشت ...
حکایت کسی است که زجر کشید ، اما ضجه نزد ...
زخم داشت و ننالید...
گریه کرد ؛ اما اشک نریخت ...
حکایت من ؛ حکایت چوپان بی گله وساربان بی شترست !
حکایت کسی که پر از فریاد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همۀ صداها را بشنود ... !!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 17:49
+6
حمید
حمید
در SMS
نقش منشی در فیلم های ایرانی:

- آقای رییس من بهشون گفتم شما جلسه دارین ولی ایشون

-اشکالی نداره، شما بفرمایید !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 06:28
+4
mah3a
mah3a
مشـــغول رانندگی تو جاده ام
از فاصله دور پلـــیس واسم دست تکون میده و ابراز ارادت میکنه
خیلی آدمای با محبتی هستــن
چطوری از این فاصله منو شــــناختن
یکیشون جوگیر میشه تا وسط جـــاده میاد
با حرارت خاصی واسم دست تکــون میده
چراغ میزنم وبا حرکت دست به ابرازعلاقه شون جـــواب میدم
دفترچه و خودکار تو دستشه
میخواد ازم امـــضا بگیره ،اما الان وقت ندارم باشه واسه بعـــد
اشک تو چشام حلقه میزنه از این همه احساسات پاک و بی آلایش......................
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 22:51
+1
mah3a
mah3a
وقتي دلت گرفت بشين به اندازه تمام دلتنگيات گريه کن . براي اينکه کسي اشکاتو نبينه ماهي کوچيکي شو و به ته دريا برو . ديگه نه کسي صداتو مي شنوه نه کسي اشکاتو مي بينه . حالا فهميدي چرا اب دريا شووره؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 21:17
+2
ebrahim
ebrahim
مجنون و مرد نمازگزار
روزي مجنون از سجاده شخصي شخصي عبور مي کرد.

مرد نماز راشکست وگفت:مردک! درحال رازو نياز باخدا بودم تو جگونه اين رشته را بريدي؟

مجنون لبخندي زد و گفت:عاشق بنده اي هستم و تو را نديدم و تو عاشق خدايي و مرا ديدي!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 19:06
+5
mehdi
mehdi
در آغوش خدا گریستم تا نوازشم کند . پرسید : فرزندم پس حوایت کو ؟!
اشکایم را پاک کردم و به او گفتم : در آغوش آدم دیگریست .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 18:52
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ