یافتن پست: #اشک

ronak
ronak
به جوجه تيغی ميگن آرزوت چيه ؟

اشک تو چشماش حلقه می زنه

و ميگه : بغلم می كنی ؟!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 21:30
+7
parham
parham
به ق....ه میگن یه جمله بگو که کوتاه خلاصه و احساسی باشه


اشک تو چشاس جمع میشه و میگه برگرد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 20:42
+5
mina_z
mina_z
دقت کردین تبلیغای ایرانسل چقدر بی معنی و بی ربط و مسخره اند...به عنوان مثال...
-سلام من تو راهم اما فکر نکنم به موقع برسم...
-اشکال نداره با شارژ شگفت انگیز زودتر هم میرسی...
...
یا...
... -عجله کن الان نوبت پرواز ماست...وسایلو آماده کردی؟
-بله قربان جای نگرانی نیست.
-راستی سیم کارت چی؟سیم کارتهارو آوردی؟
-بله قربان با سیم کارت دو قلوی ایرانسل لازم نیست نگران باشید...
ایرانسل لیگ برتر"جام خلیج فارس"
""""آخه مسلمون مگه گوشی رو تو هواپیما رو حالت air plan نمیذاری؟""""
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 00:43
+8
ali
ali
شب به حیاط می روم
گریه ای سیر می کنم
که دانسته ام چه دوست دارمت
و تو هیچ دوستم نمی داری!
گریه کن
گریه کن ای چشم های من
گریه کن تمامی غم هایت را..
چون گریستنم را دیدی
دستمالم را از من نستان
که غمی چنین بزرگ دارم و
اشک ها دل آسایند...
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 23:58
+2
ali
ali
ز این شب های بی پایان،
چه می خواهم به جز باران
که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم
نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم
و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...
به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،
دریغ از لکه ای ابری که باران را
به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند
نه همدردی،
نه دلسوزی،
نه حتی یاد دیروزی...
هوا تلخ و هوس شیرین
به یاد آنهمه شبگردی دیرین،
میان کوچه های سرد پاییزی
تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟

ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن
که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم
ببار امشب!
من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم.
ببار امشب
که تنها آرزوی پاک این دفتر
گل سرخی شود روزی!
ودیگر من نمی خواهم از این دنیا
نه همدردی،
نه دلسوزی،
فقط یک چیز می خواهم!
و آن شعری
به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 23:41
+2
☺SAEED☻
☺SAEED☻
ﺩﺭ ﺳﻘﻮﻁ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺎﺷﮑﻮﻩ،ﺳﻬﻤﮕﯿﻦ
ﻭ ﭘﺮﺻﻼﺑﺖ ﺑﻮﺩ؛

ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺁﺑﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 18:28
+5
saeed
saeed
دلتنگ تو هستم پس به من یاد بده
که دلتنگ تو نباشم
به من یاد بده
چگونه برکنم از بن، ریشه های عشق تو را
به من یاد بده
چگونه می میرد اشک در کاسه ی چشم
به من یاد بده چگونه دل می میرد
خودکشی می کنند شوق ها
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 12:07
+4
حمید
حمید
از یک عاشق شکست خورده پرسیدم :

بزرگ ترین اشتباه ؟!

گفت : عاشق شدن .

گفتم : بزرگ ترین شکست ؟!

گفت : شکست عشق .

گفتم : بزرگترین درد ؟!

گفت : از چشم معشوق افتادن .

گفتم : بزرگترین غصه ؟!

گفت : یک روز چشم های معشوق رو ندیدن .

گفتم : بزرگترین ماتم ؟!

گفت : در عزای معشوق نشستن .

گفتم : قشنگ ترین عشق ؟!

گفت : شیرین و فرهاد .

گفتم : زیبا ترین لحظه ؟!

گفت : در کنار معشوق بودن .

گفتم : بزرگترین رویا ؟!

گفت : به معشوق رسیدن .

پرسیدم : بزرگترین آرزوت ؟!

اشک تو چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت : مرگ !{-6-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 01:59
+1
حمید
حمید
خدا آسمون رو آفرید گفت قشنگه دریا رو آفرید گفت قشنگه زمین رو آفرید گفت قشنگه مرد رو آفرید گفت قشنگه زن رو آفرید گفت اشکال نداره آرایش می کنه{-33-}{-33-}{-33-}{-33-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/2 - 01:39
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
از دوستان:

اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون...بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت....گفتم منم همینطور....گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش
و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم....
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/30 - 19:12
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ