ali rad
باران همیشه می بارد
اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند...
نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن
sahar
وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بود
تو آسمون آرزوت هزار تا بادبادک بود
تنگ بلوری دلت درست مثل دل من
کلی لبش پریده بود همش پره ترک بود
وقتی که عاشقم شدی چیزی ازم نخواستی
توقعت فقط یه کم نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیم
که رو گل کدوممون قایق شاپرک بود ؟
تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزید
راستش دلم خونه ی تردید و هراس و شک بود
دیگه نه از تو خبری بود ، نه از آرزوهات
قحطی مژده و روزای خوش و قاصدک بود
یادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود و
اشکای سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همینو گفتی
عاشقیمون یه بازی شاید ، یه الک دولک بود
نه باورم نمی شه که تو اینو گفته باشی
کسی که تا دیروز برام تو کل دنیا تک بود
قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود................
نمی بخشمت............................
sasan pool
اگر از وسعت تنهایی من می پرسی
به بلندای خیال
به بلندای فرو ریختن قطره اشکی از دل
و به عمق وحشت
وحشت از آنچه حقیقت دارد
وحشت از من بی تو
وحشت از تو بی عشق
وحشت از عشق بی ما ....
شرق تنهایی من
رو به سوی افق غم دارد
غرب تنهایی من
پشت این تکرار است
اگر از وسعت تنهایی من دانستی
تو بیا
تو بیا تا که به دست احساس
پر کنیم صفحه خالی نیاز
تا که این شمع خیال
برود رو به زوال
sasan pool
خبر دادن که تو رفتی هم آواز شب و بارون
چه تنها خسته و زخمی دلو کندی از این زندون
خبر دادن که تو رفتی ولی من بی خبر بودم
صدا گم شد توی غوغا یا شاید هم که کر بودم
به تو گفتم که ما هر دو اسیر درد نفرینیم
برای پر زدن بی هم چه تن خسته چه سنگینیم
رفیق روز تنهایی رفیق دوره حسرت
رفیق صاف و بی کینه تو شهر غربت و نفرت
تو رو از قلب من کندن چه سخته درد دل کندن
جدا کردن با اشک و درد ، دلِ قلبِ منو از من
نذاشتن تا دم آخر یه لحظه پیش هم باشیم
دو تا موج و دو تا همراه کنار هم یه دریا شیم
دلو بردار که دل خسته م از این شیون و فریادِش
که این ویرونه هم دیگه به کار ما نمیادش
sasan pool
سلام ای چشم بارانی !
پناهم می دهی امشب ؟
سوالم را که می دانی !
پناهم می دهی امشب ؟
منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند و امشب رو به ویرانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها... در این هنگام رو حانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور در آن اسرار پنهانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن رها از حد انسانی ،
پناهم می دهی امشب ؟
نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل تو از چشمم چه می خوانی ؟
پناهم می دهی امشب ؟
و من با اشک می شویم تمام شعرهایم را پس از مصراع پایانی ،
پناهم می دهی امشب ؟؟؟