یافتن پست: #افسانه

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

بی نگاهِ عشق مجنون نیز لیلایی نداشتبی مقدس مریمی دنیا مسیحایی نداشتبی تو ای شوق غزل‌آلوده‌یِ شبهای منلحظه‌ای حتی دلم با من هم‌آوایی نداشتآنقدر خوبی که در چشمان تو گم می‌شومکاش چشمان تو هم اینقدر زیبایی نداشت! این منم پنهانترین افسانه‌یِ شبهای توآنکه در مهتاب باران شوقِ پیدایی نداشتدر گریز از خلوت شبهایِ بی‌پایان خودبی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایی نداشتخواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنمزیر بارانِ نگاهت شعر معنایی نداشتپشت دریاها اگر هم بود شهری هاله بودقایقی می‌ساختم آنجا که دریایی نداشتپشت پا می‌زد ولی هرگز نپرسیدم چرادر پس ناکامیم تقدیر جاپایی نداشتشعرهایم می‌نوشتم دستهایم خسته بوددر شب بارانی‌ات یک قطره خوانایی نداشتماه شب هم خویش می‌آراست با تصویرِ ابرصورت مهتابی‌ات هرگز خودآرایی نداشتحرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبودیا اگر هم بود ، حرفی از نمی آیی نداشتعشق اگر دیروز روز از روز‌گارم محو بوددر پسِ امروز‌ها دیروز، فردایی نداشتبی تواما صورت این عشق زیبایی نداشتچشمهایت بس که زیبا بود زیبایی نداشت

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 19:08
+4
saman
saman
در CARLO

مدرسة ما: پایگاه جهنمی


خروج از مدرسة: فراراز آلکاتراس


دیدن مدیر از دور: شبحی در تاریکی


نمرة بیست: افسانهآه


مدیرمدرسه: مرد 6 میلیون دلاری


شوخی با مدیر: بازی با مرگ


روز دادن کارنامه:حادثه در تونل کندوان


امتحان: شاید وقتی دیگر


روزی که معلم به کلاسنمی­آید: بوی خوش زندگی


اخراج از کلاس: یک بار برای همیشه


نمازخانة دبیرستان:قطعه ای از بهشت


امتحان پایان ترم: قلب­ها برای که می­تپد؟


پیام متقلب برای دیگران: چشم­هایم برای تو


راهی برای متقلبان:جیب­برها به بهشت نمی­روند


آنتن مدرسه: جاسوس سه جانبه


جای سیلی معلم: دایرةسرخ


صفرهای پشت سر هم: برج مینو


اعتراض برای نمره:شلیک نهایی


زنگ ورزش: المپیک دربازداشتگاه


شورای دبیران: جنگ نفتکشها


ناظم: پلیسآهنی


کنکور:بالاتر از خطر


دیدن معلم از دور: سایة عقاب­ها


نگاه معلم: بگذارزندگی کنم


دانشگاه: سرزمین آرزوها


خارج از مدرسه: آن سویآتش


بحث بامدیر: فریاد زیر آب


شاگرد اول کلاس: پرندة کوچک خوشبختی


پای تخته: لبةتیغ


منفی­های پشت سر هم: گلوله­های بی صدا


اولین دانش آموزی کهمعلم از او درس می­پرسد: قربانی


وراجی سر کلاس: مجوز مرگ


آخر کلاس: بهشتپنهان


مبصرکلاس: افعی


بوی جوراب بچه­ها: عطر گل یاس


دبیران مدرسة ما:تبعیدی ها


اخراج از مدرسه: می­خواهم زنده بمانم


دفتر دبیران: خانه ارواح


نمرة ده: شانسزندگی


اتاقورزش: جزیرة آدم خورها


سال آخر دبیرستان: سال­های بی­قراری


ساختمان مدرسه: آسمانخراش جهنمی


اخراجی­ها:بینوایان


رفتن به دانشگاه: هدف سخت


دفتر مدیر: کلبةوحشت


صاحباننمره زیر ده: سربداران


کیف­های دانش آموزان: محموله


ظرفیت نیمکت­ها: دونفر و نصفی


سوسک در کلاس: انفجار در اتاق عمل


کلاس خصوصی: وعدهپنهان


زنگادبیات: نان و شعر


دفتر ناظم: محکمة عدالت


حالت دانش آموز هنگامپاسخ دادن: زرد قناری


دانش آموزان رشتة ریاضی: سوته دلان


رفتار مشاور مدرسه بادانش آموزان: عاشقانه

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 15:28
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود درین خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

آشنایی نه غریبی است که دلسوز من است

چون من از خویش بر قلبم دل بیگانه بسوخت

خرقه ز بد مرا آب خرابات ببرد

خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست

همچو لاله جگرم بی می و میخانه بسوخت

ماجرا کم کن و باز آگه مرا مردم چشم

خرقه از سر بدر آورد و بشکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی

که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 10:44
+5
saman
saman
در CARLO
ﺍﻣﺸﺐ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﻣﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﺑﮕﺮﯾﻢ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺷﺒﯽ ، ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﻣﯿﺨـــﺎﻧﻪ ﺑﮕـــﺮﯾﻢ
ﺯﺁﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﻣﺴﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﮑﺪﻩ ﮐﺎﻣﺸﺐ
ﺑﺮ ﻗـﻬـﻘﻬﻪ ﯼ ﺳــﺎﻏــﺮ ﻭ ﭘﯿــﻤﺎﻧﻪ ﺑﮕـــﺮﯾﻢ
ﺍﻓﺴﺎﻧﻪﺀ ﺩﻝ ﻗﺼﻪﺀ ﭘـــﺮ ﺭﻧــﺞ ﻭ ﻣﻼﻟﯿﺴﺖ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﻭ ﺍﻓﺴـــﺎﻧﻪ ﺑﮕــــﺮﯾــــــﻢ
ﺍﯼ ﻋﻘﻞ ، ﺗـــﻮ ﺑﺮﻋﺎﺷﻖ ﺩﯾـــﻮﺍﻧﻪ ﺑﺨﻨﺪﯼ
ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫـــﺮ ﻋﺎﻗﻞ ﻭ ﻓـــــﺮﺯﺍﻧﻪ ﺑﮕـﺮﯾﻢ
ﻃـــﻔﻞ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑــﺎﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﺪ ﺑــــﺎﺯ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﻃﻔـــــﻞ ، ﯾﺘﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﮕــﺮﯾـــﻢ
ﺍﻣﺸﺐ ﺯﭼﻪ ﺭﻭ ﺩﺭ ﻭﻃﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﻏـــﺮﯾﺒﻢ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬـــﺮ ﻏــــﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﺑﮕـــﺮﯾـﻢ
ﺁﻥ ﻃﺎﯾــﺮ ﺯﯾﺒـــــﺎﯼ ﻣـــﺮﺍ ﺑﺎﻝ ﺑﺒﺴــــﺘﻨﺪ
ﺷﺒﻬﺎ ﺑﻪ ﭘﺮﺍﻓﺸــــﺎﻧﯽ ﭘـﺮﻭﺍﻧﻪ ﺑﮕـــﺮﯾـﻢ
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 16:17
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگر ایران بحز ویران سرا نیست
من این ویرانسرا را دوست دارم
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است
من این افسانه ها را دوست دارم
نوای نای ما گر جانگداز است
من این نای و نوا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست
من این آب و هوا را دوست دارم
بشوق خار صحراهای خکشش
من این فرسوده پا را دوست دارم
من این دلکش زمین را می پرستم
من این روشن سما را دوست دارم
اگر بر من ز ایرانی رود زور
من این زور آزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانید اگر پاک
من ای مردم شما را دوست دارم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 14:57
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم آزادباش
گر چه تو تنها تر از ما می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را تلخی بر خوردهای سرد را


X
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 11:58
+6
saman
saman
در CARLO
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای! گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای ،
گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست؟ گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای!
گفتمش آنانکه میبینی بر او دل بسته اند ، گفت یا کورند یا مستند یا دیوانه ای.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 11:54
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من هرگز نخواستم از عشق افسانه ای بیافرینم،
باورکن من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم-کودکانه و ساده و روستایی
من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم ،مه آلود و غمناک با پنجره های مسدود و تاریک

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 19:39
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم دراین هیا هو گم شدم

من که خود افسانه میپرداختم

عاقبت افسانه مردم شدم ای
سکوت ای مادر فریاد ها
تو کجایی تا بگیری داد من

دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 22:35
+4
saman
saman
در CARLO
یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه

یک روز رسد نشاط اندازه ی دشت

افسانه ی زندگی چنین است عزیز

در سایه ی کوه باید از دشت گذشت!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 16:16
+6
صفحات: 4 5 6 7 8 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ