یافتن پست: #امروز

OMiD
OMiD
عنايت قرار مي دادم.
رسيدم نزديكش كه بهم گفت: ميخواستم يه كار كوچيكي برام انجام بديد. من كه حسابي جا خورده بود گفتم خواهش مي كنم در خدمتم.

سوار شديم رفتيم به سمت خونه ش. تو راه هي با خودم مي گفتم با قيافه اي كه اين خانم داره هيچي بهم نده حداقل شصت، هفتاد تومن رو بهم ميده! آخ جون عجب نوني امروز گيرم اومد. ديدي گفتم امروز كارم مي گيره؟ حالت جا اومد داداش؟! (مكالمت دروني ايشان است اينها!)

وقتي رسيديم خونه بهم گفت آقا يه چند لحظه منتظر بمونيد لطفا.
بعد با صداي بلند بچه هاشو صدا كرد: رامتين! پسرم! عسل! دختر عزيزم!
بيايد بچه ها كارتون دارم!
پيش خودم مي گفتم با بچه هاش چي كار دار ديگه؟ البته از حق نگذريم بچه هاش هم مودب بودن هم هلو!!

بچه هاش كه اومدن با دست به من اشاره كرد و به بچه هاش گفت: بچه هاي گلم اين آقا رو مي بينيد؟ ببينيد چه وضعي داره! دوست داريد مثل اين آقا باشيد؟ شما هم اگر درس نخونيد اينطوري مي شيدا! فهميديد؟! آفرين بچه هاي گلم حالا بريد سر درستون!

بچه هاش هم يه نگاه عاقل اندر احمقي! به من انداختن و گفتن چشم مامي جون! و بعد رفتند.

بعد زنه بهم گفت آقا خيلي ممنون لطف كرديد!
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 09:08
+2
OMiD
OMiD
ما يك رفيقي داشتيم كه از نظر باحال بودن دو سه برابر ما بود (ديگر حسابش را بكنيد كه او كي بود)
اين بنده خدا به خاطر مشكلات زيادي كه داشت نتوانست درس بخواند و در دبيرستان درس را طلاق داد و رفت سراغ زندگيش.
زده بود توي كار بنائي و عملگي ساختمان (از همين كارگرهائي كه كنار خيابان مي ايستند تا كسي براي بنائي بيايد دنبالشان)

از اينجاي داستان به بعد را خود اين بنده خدا تعريف مي كند:

يه روز صبح زود زدم بيرون خيلي سرحال و شاد. با خودم گفتم امروز چهل، پنجاه هزار تومن كار ميكنم. حالا ببين! اگه كار نكردم! نشونت ميدم! (اينگفتگو ها را دقيقا با خودش بود!!) خلاصه كنار خيابون مثل هميشه منتظر بوديم تا يه ماشين نگه داره و مثل مور و ملخ بريزيم سرش كه ما رو انتخاب كنه. يه دفعه ديديم يه خانم سانتال مانتال با يه پرشياي نقره اي نگه داشت
اولش همه فكر كرديم ميخواد آدرس بپرسه واسه همينم كسي به طرف ماشينش حمله نكرد. ولي يهو ديدم از ماشين پياده شد و يه نگاه عاقل اندر سفيهي به كارگرها انداخت و با هزار ناز و ادا به من اشاره كرد گفت شما! بيايد لطفا! من داشتم از فرط استرس شلوار خودم را مورد
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 09:05
+2
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
دیروز می مردند و فراموش می شدند آرام آرام
امروز چه زود فراموش میشویم بی آنکه مرده باشیم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 22:42
+11
mehrshad kabiri
mehrshad kabiri
برویم آنجایی که همه زشتی هایش هم مجازیست ..!
9 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 22:37
+6
Behdad
Behdad
امروز روز بدی بود!
یه بالایی خودش اومد بعد رفت!!!
بریم شام! امروز خوش گذشت تو سایت! برو بچ شبخیر دخترا پسرا
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 20:29
+4
mehdy
mehdy
دستور العمل های شیرازی·

الف) سعی کنید روزها استراحت کنید تا شبها راحت بتوانید بخوابید ·

ب) در نزدیکی تخت خوابتان صندلی بگذارید تا اگر از خواب بیدار شدید روی آن نشته واستراحت کنید ·

ج) ایستادن به رفتن، نشستن به ایستادن و خوابیدن به نشستن اولویت دارد ·

د) جایی که می‌توانید بنشینید چرا می‌ایستید؟ ·
کار امروز را به فردا موکول کنید و کار فردا را به پس فردا ·

ه) اگر حس کار کردن به شما دست داد کمی صبر کنید تا این حس از شما بگذرد ·


ز) از همه دیرتر سر سفره رفته و زودتر بلند شوید تا زحمت چیدن و جمع کردن سفره به شما تحمیل نشود ·


ح) برای کار همیشه فرصت هست پس از استراحت غافل نشوید ·

ط) در میهمانی‌ها حتماً با خود بالش ببرید شاید فرصتی برای استراحت بدست آوردید



ک) .به خواب نگویید کار دارم به کار بگویید خواب دارم.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 19:48
+3
معرفی چند محیط برنامه نویسی برای زبان ++C
متاسفانه با وجود منسوخ شدن محیط های ++Borland C و ++Turbo C، کماکان برای تدریس این زبان در دانشگاه از محیط های مذکور استفاده می شود.

در زیر دو نمونه محیط قدرتمند و ویژوال برای کار با این زبان معرفی شده اند:

Code-Blocks
نمونه ای از اقتدار نرم افزارهای کدباز
امکان نصب بر روی سیستم عامل های رایج امروزی (مولتی پلتفورم)
امکان برنامه نویسی به زبان های C++ ، C و زبان نو ظهور D
ظاهری زیبا و کاربر پسند
سایت منبع : [لینک]

++Dev-C
برنامه ای قدرتمند و مشابه با Code-Blocks البته با دایره عملکرد پایین تر
سایت منبع : [لینک]
آخرین ویرایش توسط hajivandian در [1390/12/20 - 18:25]
4 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 17:58
+12
نیوشا
نیوشا
صرف بعضی از فعلها سنگین است خیلی سنگین

رفتن را صرف کن

رفتن را که صرف میکنی حالت از هرچه ادبیات است بهم میخورد
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 15:59
+6
-1
Saman Mlh
Saman Mlh
لیاقت می خواهد شریک شدن ...
تو خوش باش به همین " با هم " بودن های امروز
من خوشم به خلوت تنهایی ام .. !!
تو بخند به امروز ...
من میخندم به فرداهایت
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 14:17
+5
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
آسمان آبیست اما شعر هایم خیس خیس
مثل امروز آرزوهای کتابم خیس خیس
نسبتی با ابر دارم.شاعری بارانیم
مانده ام در اشتیاق آفتابم..خیس خیس
من که حتی هستی ام را فهمیده ام در سوختن
پس تو هم فهمیده ای احساس آبم.خیس خیس؟
با تو ام ای آسیا و خاطرات شزقیم
رفتی و باران شرقی دادی جوابم خیس خیس
ای که رفتی یک شبی و زیر پایت له شدم
پس چرا سر می کشی هر شب به خوابم خیس خیس
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 01:01
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ