یافتن پست: #انسانیت

be to che???!!
be to che???!!



اینجا انتهای زمین است...



درست لحظه ی مرگ انسانیت...



جایی که دست های مادران بوی خون می دهد!!!



بوی "جنایت"



و آبهای راکدش طعم کودکانی را می گیرد که بی نفس خفه می شوند در


 


خفقان این نکبت آباد!



معصومیت ها دریده می شوند...



و "آدم "ها...



همین ما آدم ها...



چه ساده می گذریم از کنار درد هایمان



"این درد های مشترک"



اینجا انتهای زمین است...



درست همین جایی که ما ایستاده ایم!!!!

3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 00:08
+4
nanaz
nanaz
در CARLO

در کشوری که ارزش زن به زیبایی و ارزش مرد به دارایست
دنبال انسانیت نگرد



دیدگاه  •   •   •  1392/05/26 - 13:06
+4
roya
roya
در CARLO

این داستان رو تا تهش بخون 

نامردی اگه نخونیا



Cover.jpg

گدا چهارراه قدس بودم ،هنوز چند روزی به نوروز مانده بود


گدا بودم اما از لحاظ مالی بد نبودم در آن روزها
هر روز کارم از هفت یا هشت صبح اغاز میشد و من یک پیر مرد خسته تر از دیروز برای مقداری پول خود را به هیچ دنیا می کشاندم



...یک روز مانده بود به عید در میان ترافیک ماشین هایی که از خرید می امدند یا به خرید میرفتن ماشین مدل بالایی بود که در میان ترافیک انبوه 
به چشم برق میزد



هنوز بیست ثانیه مانده بود که چراغ سبز شود که ناگهان صدای مردی را شنیدم که صدا زد اقا... اقا...! برگشتم دیدم همان مردی است که میان حاضران بیشتر به چشم می خورد...



اول فکر کردم اشتباه گرفته تا اینکه گفت پدر جان میای؟....
به چهره او نگاه میکردم و به سمتش میرفتم



هنگامی که به کنارش رسیدم ناگهان چراغ سبز شد



مردی با موهای بلند و ته ریشی مرتب بود که از من خواست سوار ماشینش شوم
با تعجب سوار شدم ،لباس کهنه ای که جای دوخت بر روی ان مشخص بود بر تن داشتم



عقب ماشین را میدیدم پر از گلهایی بود که سر ان چهار راه می فروختند
به او گفتم با من چه کار داشتی جوون؟...



گفت :پدر جان فردا عید...چرا هنوز کار میکنی؟چرا از زندگی بهتر استفاده نمیکنی؟
گفتم :استفاده شما میکنید ما کجای دنیا هستیم



در این هنگام میدیدم که این مرد توجه هر انسانی رو به خودش جلب میکنه به نظر سرشناس میومد... 


ماشین متوقف کرد، از پشت ماشین بسته ای اورد


با لبخندی گفت : این چند روزو خوشی کن و بسته را به من داد



هنوز متعجب بودم ،با کنجکاوی از ماشین پیاده شدم



در حالی که ان جوان دورتر میشد بسته را باز میکردم


داخل بسته ی پر از اسکناس نوشته بود هفت میلیون پاداش برای فرهاد مجیدی



دوســتان عـــزیزم نظر



1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 00:21
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کوروش مقدس نیست، اما کوروش انسان بود، و انسانیت است که مقدس است.
کوروش مقدس نیست، اما خدمتی که کوروش به این سرزمین کرد، مقدس است.
کوروش مقدس نیست، اما در تمام دنیا ایران و ایرانی‌ را با نام کوروش میشناسند، ایران است که مقدس است.
کوروش مقدّس نیست، اما کوروش جاودانیست. و جاودانگیست که مقدّس است.

کوروش بزرگ: ایرانی، هرگز زانو نخواهد زدحتی اگر آسمانش کوتاهتر از قامتش باشد.ایستاده بمیرید، بهتر است تا روی زانوهایتان زندگی کنید.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 21:21
+3
xroyal54
xroyal54
در CARLO









ایام رمضان بهانه ای بود برا تمرین انسانیت و عشق به داشته ها، تلاش برای دست آوردن نداشته ها و درک ارزش ها.
****عید سعید فطر مبارک ****
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 17:57
+8
xroyal54
xroyal54

خداوند از نگاه ملاصدرا


عشق,خدا,خداوند,جملات زیبا


 


    خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
    اما بقدر فهم تو کوچک میشود
    و بقدر نیاز تو فرود می آید
    و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
    و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
    و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
    و به قدر دل امیدواران گرم میشود


 
  یتیمان را پدر می شود و مادر
    بی برادران را برادر می شود
    بی همسرماندگان را همسر میشود
    عقیمان را فرزند میشود
    ناامیدان را امید می شود
    گمگشتگان را راه میشود
    در تاریکی ماندگان را نور میشود
    رزمندگان را شمشیر می شود
    پیران را عصا می شود
    و محتاجان به عشق را عشق می شود
    خداوند همه چیز می شود همه کس را
    به شرط اعتقاد
    به شرط پاکی دل
    به شرط طهارت روح
    به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

  بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
    و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
    و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
    و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
    و بپرهیزید
    از ناجوانمردیهــا
    ناراستی ها
    نامردمی ها!
    چنین کنید تا ببینید که خداوند
    چگونه بر سر سفره ی شما
    با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
    و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
    و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
    و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

عشق,خدا,خداوند,جملات زیبا
  مگر از زندگی چه میخواهید
    که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
    که به شیطان پناه میبرید؟
    که در عشق یافت نمیشود؟
    که به نفرت پناه میبرید؟
    که در حقیقت یافت نمیشود؟
    که به دروغ پناه میبرید؟
    که در سلامت یافت نمیشود؟
    که به خلاف پناه میبرید؟
    و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید؟
    که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 14:26
+7
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


یادمون باشه که روی شیشه دلمون حک کنیم که دوستی و انسانیت تاریخ مصرف نداره ... و جایی در گوشه ی ذهنمون به یاد داشته باشیم که انسانیت مساوی دوستی و دوستی با خلق خدا مساوی انسانیت است ...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 01:03
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلم می‌خواست جای دیگری باشم
در شهرهای دست‌باف.
دیدار کنم با کسانی
هنوز به دنبا نیامده.
لااقل می‌شد تنها باشیم،
سرخوش
بی‌هیچ وقفه‌ای.
نه رسیدنی، نه عزیمتی
و نه جنگی که با ما بجنگد.
نه انسانیتی، نه ارتشی و نه سلاحی
و مرگی سرخوش،
شوخ،
در کتاب‌خانه،
‌یک زمان چند جلدی.
و عشق،
فصلی دیوانه
که بگرداند صفحات دلمان را
به نجوا.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 16:31
+2
مهسا
مهسا
مــــن از تـــــو
کــادوی آن چــــنانی نمی خـواهم
مــــاشین شــــاسی بلــــند و ...
انگـــــشتر برلــــیان نمی خــــواهم
من از تــــو هـــــــر روز دوستـت دارم نمی خـــــواهم
دیوانگی هایـــت بـــه دردم نمی خــــــورد
من فــــــــقط از تــــو کمی انسانیت
کــــمی احــــــساس
کــــمی درک مـــــردانه
و گـــــاهی کــه پـــــر توقع بــــــاشم
فقـــط کمی آغوش گــــرم میخـــــــواهم
می فـــــــــــهمی ؟؟!!

دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 19:35
+3
مهسا
مهسا
خدایا !
میوه کدام درخت را گاز بزنم که از رانده شوم ؟!
اینجا ساعت به وقت خوابیده است...!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/9 - 19:25
+4
صفحات: 1 2 3 4 5 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ