یافتن پست: #باران

بهناز جوجو
بهناز جوجو

زن جنس عجیبی ست چشمهایش را که می بندی دید دلش بیشتر، دلش را که میشکنی باران لطافت از چشم هایش سرازیرتر ... انگار درست شده تا روی عشق را کم کند...

دیدگاه  •   •   •  1392/10/9 - 16:49
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

قرارمان روزهای بارانی بود...




دقیقه ای به یاد هم زیستن...




باران بارید و او حتی ثانیه ای...




مرا در خیال خود نیافت...




ببار باران...




ببار نمیخواهم اشک هایم را ببیند..




ببار باران میخواهم مرا به یاد اورد...


 
مرا که در تمام لحظاتم حضورش را جستجو کردم...




حضور هیچگاه نبوده اش را ...




ببار باران...بگذار بفهمد ابرها هم به حالم میگریند...




بگذار بفهمد دلتنگ حضورش هستم...




دلتنگ نگاهش...کلامش..دلتنگ عطر تنش...




ببار باران.. .

دیدگاه  •   •   •  1392/10/7 - 17:15
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
مانند هوای شهر تهران شده ام

باران زده ای که همچنان آلوده است..

1 دیدگاه  •   •   •  1392/10/5 - 19:50
+4
محمد
محمد
تنگــــــــــ هر غروبــــــــــ بارانـــــی

دل مــــن

خســــــــته از کوچه های دلتنگــــــــــی

خیس ِ یاد تــــــــــو

به خانــــــــه بر می گردد

به خانــــــــه

پیش عطر تــــــــــــو

و انتظـــــــــــــار من . . . !
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 18:27
+5
محمد
محمد
زیر بارانم بی چتر …
تنها بینی سرخم لو میدهد
مرا که باریده ام همراه ابرها
اما…
تابلوی قشنگی شده ایم : من و جاده و باران !!
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 18:20
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
باد اگر آمد شناسنامه ام برای او … باران اگر آمد چشم هایم برای او … تنها دعا کن که لای کتاب کهنه را نگشاید......
دیدگاه  •   •   •  1392/10/3 - 22:13
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ابر را
در برابر چشم‌های ابر
باد را
در برابر چشم‌های باد
باران را
در برابر چشم‌های باران
خاک را
دزدیدند،
و سرانجام در برابر همه چشم‌ها
دو چشم زنده را زنده به گور کردند
چشم‌هایی که دزدها را دیده بود.

زنده یاد ماموستا شیرکو بی کس
دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 13:51
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
99008972459110977204.jpg



آننقدر دوستت دارم که اگر بگویی باران


به حرمت صدایت خیس میشوم


دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:21
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شبیه شعر، شبیه غزل، ظریف شدی

برای قافیه‌ی من، شبی ردیف شدی!



شبیه خواب دمِ صبح، مثل ابری دور


شبیه سبزه‌ی باران‌زده لطیف شدی!



حریف عشق تو من نیستم، تویی بانو


که در لباس غزل بر خودت حریف شدی!




نه مثل خواب بخارا، نه مثل خاک بهشت


نه مثل، نه، که بسی بیشتر ظریف شدی!




همیشه قابل تشخیصی ای همیشه فصیح


اگر شدید شدی یا اگر خفیف شدی!




و این اشاره به یک شعر تازه است که تو


برای خاتمه‌ی این غزل ردیف شدی!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:05
+3
be to che???!!
be to che???!!

دلم برای کودکیم تنگ شده
....


برای روزهایی که باور ساده ای داشتم


همه آدم ها را دوست داشتم
...


مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم


مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود
...


دلم می خواست "ممُل" را پیدا کنم


از نجاری ها که می گذشتم گوشه چشمی به دنبال "وروجک" می گشتم


تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود


دلم برای خدا تنگ شده
...


خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم
...


دلم برای کودکیم تنگ شده
...



شاید یک روز در کوچه بازار فریب دست من ول شد و او رفت...

X
دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:23
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ