یافتن پست: #بخند

roya
roya
من هر روز امپراطوری ام را با لبخند تو وسعت می دهم

پس بخند, قدرتم رو به زوال است...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 00:37
+5
roya
roya
در CARLO

این داستان رو تا تهش بخون 

نامردی اگه نخونیا



Cover.jpg

گدا چهارراه قدس بودم ،هنوز چند روزی به نوروز مانده بود


گدا بودم اما از لحاظ مالی بد نبودم در آن روزها
هر روز کارم از هفت یا هشت صبح اغاز میشد و من یک پیر مرد خسته تر از دیروز برای مقداری پول خود را به هیچ دنیا می کشاندم



...یک روز مانده بود به عید در میان ترافیک ماشین هایی که از خرید می امدند یا به خرید میرفتن ماشین مدل بالایی بود که در میان ترافیک انبوه 
به چشم برق میزد



هنوز بیست ثانیه مانده بود که چراغ سبز شود که ناگهان صدای مردی را شنیدم که صدا زد اقا... اقا...! برگشتم دیدم همان مردی است که میان حاضران بیشتر به چشم می خورد...



اول فکر کردم اشتباه گرفته تا اینکه گفت پدر جان میای؟....
به چهره او نگاه میکردم و به سمتش میرفتم



هنگامی که به کنارش رسیدم ناگهان چراغ سبز شد



مردی با موهای بلند و ته ریشی مرتب بود که از من خواست سوار ماشینش شوم
با تعجب سوار شدم ،لباس کهنه ای که جای دوخت بر روی ان مشخص بود بر تن داشتم



عقب ماشین را میدیدم پر از گلهایی بود که سر ان چهار راه می فروختند
به او گفتم با من چه کار داشتی جوون؟...



گفت :پدر جان فردا عید...چرا هنوز کار میکنی؟چرا از زندگی بهتر استفاده نمیکنی؟
گفتم :استفاده شما میکنید ما کجای دنیا هستیم



در این هنگام میدیدم که این مرد توجه هر انسانی رو به خودش جلب میکنه به نظر سرشناس میومد... 


ماشین متوقف کرد، از پشت ماشین بسته ای اورد


با لبخندی گفت : این چند روزو خوشی کن و بسته را به من داد



هنوز متعجب بودم ،با کنجکاوی از ماشین پیاده شدم



در حالی که ان جوان دورتر میشد بسته را باز میکردم


داخل بسته ی پر از اسکناس نوشته بود هفت میلیون پاداش برای فرهاد مجیدی



دوســتان عـــزیزم نظر



1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/20 - 00:21
+3
nanaz
nanaz
در CARLO
thCATDO511.jpg
بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی …

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی …

شاکی بشی ولی شکایت نکنی …

گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن …

خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری …

خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 14:09
+4
nanaz
nanaz
در CARLO
[​IMG]امروز دلتنگی از من و دلم دور بود ....
بی هیچ دلیلِ مشخصی شاید ....
گامهایم را بلندتر بر می داشتم ....
نفسهایم را عمیق تر می کشیدم ...
و تمامِ مدت .. لبخندی در گوشه ی لبانم بود ....
امروز حسِ عاشقی داشتم ...
نگاهم عمیق تر شده بود ...
و من خنکایِ برگِ شبنم نشسته ی درخت را آرام نوازش می کردم
خیس از حسِ لطیفی بودم ... که به من می گفت
زندگی زیباست ... با همه غمهایش
زندگی آسان است ... با همه سختیهایش
عاشقِ حسِ لطیفم بودم
مرسی از تو ای خدایِ لحظه ها
این حس حتما نشانه ای زِ لطفِ توست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 13:54
+4
nanaz
nanaz
در CARLO



در “نقاشی هایم” تنهاییم را پنهان می کنم…


در “دلم” دلتنگی ام را…


در “سکوتم” حرف های نگفته ام را…


در “لبخندم” غصه هایم را…


دل من…


چه خردساااااال است !!!


ساده می نگرد !


ساده می خندد !


ساده می پوشد !


دل من…


از تبار دیوارهای کاهگلی است!!!


ساده می افتد !


ساده می شکند !


ساده می میرد !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 13:50
+4
nanaz
nanaz
در CARLO
[​IMG]امروز هرچقدر بخندی و هرچقدر عاشق باشی از محبت دنیا کم نمیشه
پس بخند و عاشق باش
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 13:33
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
ﭘﺴﺮ : ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻢ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﺁﺭﻩ ﺑﮕﻮ.
ﭘﺴﺮ : ﺗﻮ ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﯾﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﻮ ﻋﻤﺮﻡ
ﺩﯾﺪﻡ !!
ﺩﺧﺘﺮ :ﻣﻨﻢ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻢ ؟
ﭘﺴﺮ : ﺑﮕﻮ ﻋﺰﯾﺰﻡ.
ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﻭﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 21:16
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

دلم برای یک نفر تنگ است ...

نه میدانم نامش چیست و نه میدانم چه می کند

حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم

رنگ موهایش را نمی دانم

لبخندش را هم ...

فقط میدانم که باید باشد و نیست


دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 15:07
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خیلی دوست دارم یکی از استادام رو در حال خنده تو خیابون ببینم، برم پیشش بگم "چیز خنده داری هست بگو ما هم بخندیم!"
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 13:56
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در SMS
ﺁﺧﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺍﻭﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﺳﻮﺕ ﻣﯽ‌ﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻧﯿﻤﻪ ﺍﻭﻝ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ، ﻫﻨﻮﺯ ۹۰ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻧﺸﺪﻩ!
ﺯﻣﯿﻨﺎ ﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﯿﺪ، ﻣﺎ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﺍﻭﻧﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ،
ﺁﯼ ﺑﺨﻨﺪﯾﻢ خخخخخخخخخ
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 13:00
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ