یافتن پست: #بخند

عسل ایرانی
عسل ایرانی
موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن

۱ آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا “به تو” بخندند

۲ آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا “با تو” بخندند . . .
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/15 - 19:52
+6
sasan pool
sasan pool
آرزوهایم را
هر روز با خدا مرور می كنم

به اسم تو كه می رسم
خداوند با لبخند نگاهم می كند!!!
2
دیدگاه  •   •   •  1390/12/14 - 22:12
+2
نیوشا
نیوشا
یه دووس پسرم نداریم باحال باشه همش بخندونتمون سورپرایزمون کنه نزاره دپ شیم اصلا !!!!! .... :( !!!
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/13 - 18:25
+10
☺SAEED☻
☺SAEED☻
می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/13 - 15:56
+5
arman
arman
حیف نون به نامزدش میگه عصری میام دنبالت چند تا بوق میزنم بیا‎ ‎پایین که بریم بگردیم.
نامزدش میگه ماشین خ[!]؟
میگه نه بوق خریدم!

بخندین ضــایع نشم{-43-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/12 - 18:12
+3
aB'Bas S
aB'Bas S
كوتاهترين فاصله براي گفتن دوستت دارم يك لبخند است: ميخندي يا بخندم
sallam bachaa
9 دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 23:59
+5
امیرحسین
امیرحسین
آدم های ساده را دوست دارم!
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند!
همان ها که برای... همه لبخند دارند!
همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند!
آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛
عمرشان کوتاه است!!
آدم های ساده را دوست دارم!
بوی ناب “ آدم ” می دهند
دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 19:06
+7
mah3a
mah3a
من کور هستم لطفا کمک کنید ...

روزی مرد کوری روی پله‌ های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:

من کور هستم لطفا کمک کنید.

روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت. نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود.
او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.

عصر آن روز، روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور صدای قدمهای خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم. سپس با لبخندی متن تابلو را برای پیرمرد خواند:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید. خواهید دید
بهترینها ممکن خواهد شد. باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین
دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 16:30
+6
☺SAEED☻
☺SAEED☻
یه دوست دختر بحرینی هم نداریم

تا صبح بهش بخندیم! اینقد که ضایع حذف شدن!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 09:13
+4
saeed
saeed
وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن است دعا میکنم لبانت در ان نزدیکی باشد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 00:38
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ