یافتن پست: #بزرگ

mina_z
mina_z
یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد. ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد. از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟ مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، یکى از موهایم سفید مى‌شود. دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفید شده!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 11:43
+4
gha3m
gha3m
دخترك برگشت چه بزرگ شده بود پرسيدم : پس كبريتهايت كو؟ پوزخندي زد! ... گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد... ... ... گفتم: ميخواهم امشب با كبريتهاي تو ، اين سرزمين را به آتش بكشم!! دخترك نگاهي انداخت ، تنم لرزيد... گفت : كبريتهايم را نخريدند! سالهاست تن مي فروشم! مي خري؟؟؟!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 09:38
+4
gha3m
gha3m
بزرگترین اشتباه کسی که خرش از پل گذشته اینه که فکر کنه دیگه پلی جلوش نیست
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 09:37
+3
امیرحسین
امیرحسین
بزرگترین ترافیک جهان در چین
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 03:22
+5
hadith
hadith
لحظه ها را درياب... پشت اين ثانيه فردايي نيست پس از اين نيز فقط خاطره اي شايد تلخ شايد از عطر حضوري سرشار ... ... و بزرگي مي گفت: در ره عشق زمان بي معناست من به اين آيه ی پرعاطفه ايمان دارم: "لحظه ها را درياب"
دیدگاه  •   •   •  1390/11/8 - 00:51
+5
رضا
رضا
من بهارم تو زمين من زمينم تو درخت من درختم تو بهار ناز انگشتای بارون تو باغم می‎كنه ميون جنگلا تاقم می‎كنه تو بزرگي مث شب اگه مهتاب باشه يا نه تو بزرگي مث شب خود مهتابي تو اصلا، خود مهتابي تو تازه، وقتي بره مهتاب و هنوز شب تنها بايد راه دوري رو بره تا دم دروازه‎ي روزـ مث شب گود و بزرگي مث شب تازه، روزم كه بياد تو تميزي مث شبنم مث صبح تو مث مخمل ابري مث بوي علفي مث اون ململ مه نازكي: اون ململ مه كه رو عطر علفا، مثل بلاتكليفی هاج و واج مونده مردد ميون موندن و رفتن ميون مرگ و حيات مث برفايی تو تازه آبم كه بشن برفا و عريون بشه كوه مث اون قله‎ی مغرور بلندی كه به ابراي سياهي و به بادای بدی می‎خندی…
دیدگاه  •   •   •  1390/11/7 - 19:48
+5
حمید
حمید
رفتم مغازه ميگم يه نوشابه بزرگ بدين.. ميگه خانواده باشه؟ ميگم پ ن پ مجرد باشه اهل نماز و روزه هم باشه
دیدگاه  •   •   •  1390/11/7 - 00:02
+1
حمید
حمید
بابابزرگم داشت تو خواب صداهاي عجيب و غريب در مياورد !خانمم ميگه داره خرناس ميكشه؟! پَ نه پَ داره كانكت ميشه ولي چون تو محل ما ADSL نميدن از dial-up استفاده ميكنه
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 23:53
+3
حمید
حمید
يارو ميره سردخونه ميگه: بي زحمت جسد پدربزرگمو تحويل بدين. ميگن: مي خواي خاكش كني؟ پ ن پ ميخواهم تا گارانتيش تموم نشده ببرم عوضش كنم.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 22:59
+2
gha3m
gha3m
همه‌ ما هزاران آرزو داریم! لاغرتر شویم، بزرگتر شویم، پول بیشتری داشته باشیم، اتو...مبیل بهتری سوار شویم، یک روز تعطیل، یک گوشی موبایل جدید، ملاقات با زن یا مرد رویاهایمان و... ولی یک بیمار مبتلا به سرطان تنها یک آرزو دارد و آن اینست که از شر سرطان خلاص شود! به احترام مقام کسانی که از دنیا رفته‌اند و به افتخار عزیزانی که با سرطان میجنگند، این پست را شر و لایک کنید تا روی دیوارتون قرار بگیره..... دیدن فرستاده در فیس‌بوک‏ . ویرایش تنظیمات رایانامه‏ . برای افزودن نظرتان این رایانامه پاسخ دهید..
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 11:27
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ