*elnaz* *
یک اتاق ، اندکی نور، سکوت
من خدایی دارم که همین نزدیکی است
در امتداد لحظه هایم
هر روز….!
در سایه هایی قرمز شناور می شوم
می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان
قاه قاه……
معنی اشک ، کبودی و درد را می دانم
بغض سنگین خاطره را از نزدیک لمس کرده ام
من در این تاریکی، دوراز همه ، خدا را می خوانم
خدا را که صدا می زنم ، همه ی ذره ها آرام می شوند
یک اتاق ،اندکی نور….
من خدا را دارم!
من خدایی دارم که همین نزدیکی است
در امتداد لحظه هایم
هر روز….!
در سایه هایی قرمز شناور می شوم
می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان
قاه قاه……
معنی اشک ، کبودی و درد را می دانم
بغض سنگین خاطره را از نزدیک لمس کرده ام
من در این تاریکی، دوراز همه ، خدا را می خوانم
خدا را که صدا می زنم ، همه ی ذره ها آرام می شوند
یک اتاق ،اندکی نور….
من خدا را دارم!