یافتن پست: #بغض

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار،هواپیما،کشتی;تا یک لقمه بیشتر بخورم یادت هست؟
شدی خلبان،ملوان،لوکوموتیوران
; میگفتی بخور تا بزرگ بشی آقا شیره بشی خانوم طلا بشی
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم
حتی بغض های نترکیده ام را
...

دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:07
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسر با ناراحتی از دختر پرسید آیا منوفراموش میکنی؟؟

دختر با بغض جواب داد:
.
.
.
.
.
.
.
.
چگونه تورو فراموش کنم وقتی اسمت تو پسورد ایمیل منه؟!
چشمان پسر پر از اشک شد
پسرک سریع به خانه برگشت و ایمیل دختر را دزدید و با دوستانش دوست شد
عمه هم نداشت :-
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 11:53
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دخدره پست گذاشته :


مردم از تنهایی .. :(


پسره زیرش نوشته :


نشونی بده با بچه محلا بیایم خونتون از تنهایی در بیای !

واقعا این پسرای با معرفت که به فکر بچه محلاشون هستن رو میبینم ،


بغضم میگیره .. ببخشین اشک نمیزاره مانیتورو ببینم ..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 18:33
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!  دختر: توباز گفتی ضعیفه؟ پسر: خب… منزل بگم چطوره؟ دختر: وااااای… از دست تو!پسر:
باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟ دختر:اه…اصلاباهات قهرم.پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟ دختر:آشتی… راستی گفتی دلت

چی شده بود؟ پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.دختر: … واقعا که!پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟ دختر: لوووس!پسر: ای

بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!دختر: بازم گفت این کلمه رو…!پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست

دارم اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من!دختر: من ازدست توچی کارکنم؟ پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات

توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من!دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!پسر: صفای وجودت خانوم!دختر: می دونی!

دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و

دیدن نگاه حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو…

برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم….!دختر: یادته همیشه میگفتی به من

میگفتی “خاتون”پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!دختر: ولی من که بور بودم!پسر: باشه… فرقی نمی کنه!دختر: آخ

چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من…پسر: …دختر: چت شد چرا چیزی

نمیگی؟ پسر: …دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…پسر: …دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم…پسر: خدا… نه… (گریه)دختر:

چراگریه میکنی؟ پسر: چرا نکنم… ها؟ دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش…پسر:

وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه

نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خ[!]؟ پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی

امسال برات یه کادو خوب آوردم…دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد …پسر: …دختر: دوباره ساکت شدی؟ پسر: برات…

کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…!تک عروس گورستان!پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم




نه… اشک و فاتحه



نه… اشک و فاتحه و دلتنگی

امان… خاتون من! توخیلی وقته که…

آرام بخواب بانوی سفر کرده ی من…



دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰!بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم…


دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 14:52
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﺎﺑﻐﺾ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ
ﮔﺮﻓﺘﻪ,ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ ﭘﺮﻩ
.
.
.
.
.
ﻣﻨﻢ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ
ﺷﻤﺎﺭﺷﻮﺑﻬﺖ ﻣﯽ
ﺩﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﮐﻦ ﻭﻟﯽ ﺍﺳﻢ ﻣﻨﻮﻧﯿﺎﺭ ﺍﻭﻥ
ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎﻓﺮﺩﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﺪﻣﺶ
ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻄﻮﺭ
ﺷﺪﺯﻧﮓ ﺯﺩﯼ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ
ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺷﻤﺎﺭﻩ
ﺗﺨﻠﯿﻪ ﭼﺎﻩ ﻭﻓﺎﺿﻼﺏ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺩﯼ ﻣﻨﻢ
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﮕﻪ
ﻧﮕﻔﺘﯽ ﺩﻟﻢ ﭘﺮﺷﺪﻩ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 12:55
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دراز میکشم ،

خیره میشوم به سقف ،

حسرتها را میشمارم :

یک ..، دو ..، ....... هـــــزار !

نگاهم ، هراسان می بلعد باران همیشگی اش را

و باز در ، دل خفه میشود

فریاد بغضی که بوی کهنگی گرفته است ..!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 17:35
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نبود … پیدا شد … آشنا شد … دوست شد … مهر شد … گرم شد
عشق شد … یار شد … تار شد … بد شد … رد شد … سرد شد
غم شد … بغض شد … اشک شد … آه شد … دور شد … گم شد
تمام شد ، تمام شد ..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 17:20
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کاش فقط بودی، وقتی بغض میکردم بغلم میکردی و میگفتی:
ببینم چشاتو... منو نگا کن...
اگہ گریہ کنی قہر میکنم میرما!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 15:35
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاه دلم می گیرد



گاه زندگی سخت می شود



گاه تنها تنهایی آرامش می آورد



گاه گذشته اذیتم میکند



این گاه ها ... گهگاه تمام روزوشب من میشوند



آن وقت بغض گلویم رامی گیرد!



درست مثل همین روزها...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 18:02
+6
xroyal54
xroyal54

گاهی دلت از سن و سالت می گیرد


میخواهی کودک باشی


کودکی به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد


و آسوده اشک می ریزد


بزرگ که باشی


باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی

دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 17:22
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ